مردی تخم عقابی را در لانۀ مرغی گذاشت عقاب با بقیه ج
🖊 🔑 مردی تخم عقابی را در لانۀ مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد. او برای پیدا کردن کرمها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد. روزی پرندۀ باعظمتی را دید، او با شکوه تمام برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد. عقاب بهت زده پرسید: این کیست؟ همسایه اش گفت: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مُرد، زیرا فکر می کرد یک مرغ است. نگذارید محیطِ اطرف، شما را دچار تغییرات اساسی کند و جایگاه اصلیتان را بگیرد.
- ۳.۸k
- ۱۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط