چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک

part 3
"اسمات نمینویسم"

-اه..‌کوک‌چته تو..

×دهنتو ببند... میگم‌چرا باهاش رفتی

-کوک اون فقط ۷ سالشه، در ضمن من لباس زیر داشتم

×دلیل نمیشه...

-کوک بسته..

×خفه شو..

- کوک چته؟ من منتظر بودم بیای باهات صحبت کنم

×دهنتو ببند... باید تنبیه بشی

-کوک.. لطفا نمیخوام...

×مگه دست توعه؟

دست ات رو گرفت و شروع کرد به کتک زدن ات..

×صدات در بیاد بیشتر میزنم..

-کوک.. (گریه)

×خفه شو..

به کتک زدن دختر ادامه داد..

بعد از‌ چند دقیقه لباساش رو در آورد و....

"اسمات نمینویسم"

ات ویو

بدنم‌کلا زخم شده بود.. خیلی درد داشتم، با گریه بلند شدم برم حموم خودمو بشورم..

کوک داشت بدون‌اهمیت به من لباساش رو می‌پوشید

-خیلی بدی.. حتی نمیای بهم‌کمک کنی..

× خفه شو، چه کمکی کنم ها؟

-هق.. ازت متنفرم..

با درد بلند شد و به سمت‌حموم رفت..

همین که داخل وان نشست بدنش سوخت..
دیدگاه ها (۱۵)

چندشاتی جونگکوکpart 4"اسمات نمینویسم"با کلی اشک و درد، بدنم ...

چندشاتی جونگکوکpart 5"اسمات نمینویسم"هیوک‌رفت و شروع کرد به ...

چندشاتی جونگکوکpart 2"اسمات نمینویسم"همین که خواستم لباس هیو...

چندشاتی جونگکوکpart 1"اسمات نمیزارم"- کی میخواد با آجیش بره ...

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

عشق ممنوع

پارت ۶انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط