دوتا جوجه داشتم

دوتا جوجه داشتم
از هم که جدا می‌شدن
انقد صدا می‌کردن
جیک جیک می‌کردن
جیغ و داد می‌کردن
که آدما رو دیوونه می‌کردن
هردوتاشون.
تا زمانی که پیش هم برشون می‌گردوندیم.
همش میگفتم خدانکنه اینا از هم جدا بشن
که اگه جدا بشن واویلا.

کاش آدمام همینجوری بودن
از هم ک جدا می‌شدن
واسه برگشتن پیش هم
هر دوطرف،فریاد میزدن.
زمین و زمانو ب هم میدوختن
تا دوباره پیش هم برگردن.
تا همه بگن کاش همیشه اینا پیش هم باشن...
وگرنه...

واویلا...

#علی_عباسیان
دیدگاه ها (۷)

چقدر دلم میخواست با همدیگر زیر یک سقف باشیم و از زندگی لذت ب...

الکی میگفت نمیدونم عشق چیه. فک میکرد من ندیدم صبح یواشکی دو ...

نامه ای که نوشتیهرگز نگرانم نکرد ...گفته ای بعد از اینمرا دو...

می‌گویند همه جای دنیا، آدم‍هایی هستند که یکی را یواشکی دوست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط