از

از
عشق
تــــــو
خـــــون در
بدنـــم جوش آمد
چـــون صاعقـه
بـــر ایـن تن
خـــاموش
آمــــد
عقل ازسر
من رفـــت و
جنــون وارد شد
آن لحظه کــه
حرف از تب
آغــوش
آمـد ..!!
دیدگاه ها (۱)

بنازم چشم مستت را ..که سرمست جهانم کرد

چگونه از تو بگذرم؟وقتی همین دوست داشتنتمرا زنده نگه داشته...

بعضیا یه جوری دنبال ایرادات دیگران میگردن انگار براش جایزه م...

می سرایمت ای بهترین غزلشیرین ترازحلاوت ومرغوبترازعسلدیگر دلم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط