به دردی دچارم

به دردی دچارم
که نه راهِ بغض می‌شناسد
نه راهِ اشک
فقط خیره می‌مانم
به در
به پنجره
به هر چه که
می‌شود از آن رفت ...
دیدگاه ها (۳)

دلخوش نشسته‌امکه شاید گذر کنی!لعنت به شایدی که مهیا نمی‌شود....

دلتنگی تمام جانم را پر کرده،نفس نمی‌کشمفقط دم به دم نبودنت ر...

روزگار عجیبیستهر چه سکوت کردیم و حرف نزدیمصداها بیشتر شد

رفتی که مرا از دل این درد رهانیاما تو چه زیبا به دلم درد نشا...

🍒🌱پشت این پنجره ها منتظرت می مانمهمه قطب نماها پی پیدا شدنت🍒...

درد که عمیق می‌شود بغض می‌شود بغض که زیاد می‌شود می ترکداشک ...

شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟همه شب با غم‌دلتنگی خود خواب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط