پارت
#پارت20
سریع بلند شدم قلبم توی دهنم بود!
اول مامان رفت تو اتاق
در تمام مدتی که توی اتاق بود من طول و عرض بیمارستان و طی کردم
دیگه ناخون برام نمونده بود بس که در تمام این مدت جویده بودمشون
مامان با چشمای گریون بیرون اومد و منو با خشم نگاه کرد
مامان: برو تو خیر ندیده برو ببین چه بلایی سر بابای بدبختت اوردی
برو حال و روزشو ببین خوشحال شو دختره ی نمک به حروم
حیف پولایی که ریختیم پای توی بیشرف تخم سگ
من: مامان نمی خوام هیچی بهت بگم پس دهنتو ببند عصابم و خورد نکن هی هیچی نمیگم هی سکوت میکنم دهنتو بیشتر باز میکنی
داشتم حرف میزدم که به شدت کوبید توی دهنم
و مزه ی خون و حس کردم با استین مانتوم پاکش کردم و نگاه بدی به مامان انداختم و وارد اتاق شدم
دیدم که بابا خیلی نحیف روی تخت دراز کشیده
ریش و سیبیل سفیدش بلند شده و موهاش ژولیده شده
1 دقیقه نگاش کردم و زدم زیر گریه
رفتم طرفشو بغلش کردم
بابا سرمو بوسید و چشماشو بست
من: بابایی بخشید اگه کاری کردم بخطا از روی عمد نبوده من خیلی دوستت دارم الهی قربونت برم
بابا: دخترم دخترقشنگم اون پسره کی بود باباجان؟ اون زنا چرا این حرفارو پشت سرت میزدن هان؟
بگو که همش دروغه و تو اون دختری که اونا میگن نیستی
من: نیستم باباجون بخدا نیستم اونا خیلی حرف میزنن ولی من اونی که اونا فکر میکنن نیستم.
داشتیم حرف میزدیم که یه دکتر جوون با تیپ خیلی قشنگ و موهای حالت دار به سمت بالا وارد اتاق شد
چند ثانیه خیره به من نگاه میکرد
خیلی معذب شده بودم
سرش و انداخت پایین و به سمتون اومد
با بابام شروع کرد به خوشو بش کردند, بعد از اینکه معانیه بابام تموم شد رو به من گفت: خانم راد بیشتر مراقب پدرتون باشید ایشون باید خیلی مراقب خودشون باشند.
سری تکون دادم به بابام نگاه کردم یه لبخند بهش زدم دستشو گرفتم:
حتما پدرم تنها کسی هست که دارم به اندازه ی چشمام ازش مراقب میکنم.
بابام یه لبخند بهم زد با صدای دکتر بهش نگاه کردیم.
دکتر: تا دو روز دیگه میتونید برید خونه فعلا استراحت کنید فعلا خدانگهدار.
بعد با پرستار رفتند بیرون.
(آرش)
کیوان : من که نفهمیدم چی میگی.
با عصبانیت نگاش کردم: زهر مار چی چیو نفهمیدی دو ساعته دارم برات توضیح میدم.
کیوان:ببین داداش اخه یه کم گیج کننده س
آرش:چی چیو گیج کننده ست؟
کیوان متفکر گفت: یعنی جدی جدی میخوای واسه همیشه بری ایران ؟ بعد اونجا شرکت مد و فشن بذاری؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم.
کیوان:خب گیرم تو رفتی ایران اونجا شرکت زدی اگه کارت رونق نگرفت چی؟
کلافه دستی تو موهام کشیدم: میشه انقدر نفوذ بد نزنی!؟
یه لبخند زد: برادر من نفوذ بد نمیزنم فقط میخوام همه ی احتمالاتو در نظر بگیرم.
با حرص گفتم: زهر مار
بعد مثله خودش گفتم: میخوام همه احتمالاتو در نظر بگیرم.
با صدای بلند زد زیر خنده
یه لبخند بهش زدم.
آرش: راستی کی...
با صدای زنگ موبایلم حرفم نصفه موند گوشی رو از تو جیبم درآوردم به صفحه ش نگاه کردم با دیدن اسم جنیفر کلافه پوفی کشیدم واقعا حوصله شو ندارم خیلی اعصاب خورد کنه.
کیوان: گوشیت خودشو کشت خب جواب بده.
سری تکون دادم اتصال تماسو لمس کردم.
جنیفر: آرش عشقم کجایی؟
با حرص چشمامو رو هم گذاشتم: باید جواب بدم؟
جنیفر: آرش مگه من چیکار کردم که انقدر سرد رفتار میکنی؟
آرش: رفتارت امروز صبح با دنیز رو فراموش کردی؟
جنیفر: وا حالت خوبه من فقط میخواستم از حقم دفاع کنم روزی اول که باهات دوست شدم بهت گفتم, گفتم که من روت حساسم گفت هیج دختری حق نداره بهت نزدیک شه نگفتم؟
یه پوزخند به حرفاش زدم: منم بهت گفتم که نباید رو من حساس باشی گفتم که بدم میاد بهم گیر بدی نگفتم؟
کیوان هی با دستش اشاره میکرد قطع کن.
جنیفر: آر...
پریدم وسط حرفش:شب بیا خونه حرف میزنیم الان کار دارم فعلا.
بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم گوشی رو قطع کردم, کیوان یه نفس راحت کشید.
با تعجب گفتم: چته؟
کیوان: اه اه انقدر از این دختره بدم میاد حرص ادمو در میاره چندش.
سریع بلند شدم قلبم توی دهنم بود!
اول مامان رفت تو اتاق
در تمام مدتی که توی اتاق بود من طول و عرض بیمارستان و طی کردم
دیگه ناخون برام نمونده بود بس که در تمام این مدت جویده بودمشون
مامان با چشمای گریون بیرون اومد و منو با خشم نگاه کرد
مامان: برو تو خیر ندیده برو ببین چه بلایی سر بابای بدبختت اوردی
برو حال و روزشو ببین خوشحال شو دختره ی نمک به حروم
حیف پولایی که ریختیم پای توی بیشرف تخم سگ
من: مامان نمی خوام هیچی بهت بگم پس دهنتو ببند عصابم و خورد نکن هی هیچی نمیگم هی سکوت میکنم دهنتو بیشتر باز میکنی
داشتم حرف میزدم که به شدت کوبید توی دهنم
و مزه ی خون و حس کردم با استین مانتوم پاکش کردم و نگاه بدی به مامان انداختم و وارد اتاق شدم
دیدم که بابا خیلی نحیف روی تخت دراز کشیده
ریش و سیبیل سفیدش بلند شده و موهاش ژولیده شده
1 دقیقه نگاش کردم و زدم زیر گریه
رفتم طرفشو بغلش کردم
بابا سرمو بوسید و چشماشو بست
من: بابایی بخشید اگه کاری کردم بخطا از روی عمد نبوده من خیلی دوستت دارم الهی قربونت برم
بابا: دخترم دخترقشنگم اون پسره کی بود باباجان؟ اون زنا چرا این حرفارو پشت سرت میزدن هان؟
بگو که همش دروغه و تو اون دختری که اونا میگن نیستی
من: نیستم باباجون بخدا نیستم اونا خیلی حرف میزنن ولی من اونی که اونا فکر میکنن نیستم.
داشتیم حرف میزدیم که یه دکتر جوون با تیپ خیلی قشنگ و موهای حالت دار به سمت بالا وارد اتاق شد
چند ثانیه خیره به من نگاه میکرد
خیلی معذب شده بودم
سرش و انداخت پایین و به سمتون اومد
با بابام شروع کرد به خوشو بش کردند, بعد از اینکه معانیه بابام تموم شد رو به من گفت: خانم راد بیشتر مراقب پدرتون باشید ایشون باید خیلی مراقب خودشون باشند.
سری تکون دادم به بابام نگاه کردم یه لبخند بهش زدم دستشو گرفتم:
حتما پدرم تنها کسی هست که دارم به اندازه ی چشمام ازش مراقب میکنم.
بابام یه لبخند بهم زد با صدای دکتر بهش نگاه کردیم.
دکتر: تا دو روز دیگه میتونید برید خونه فعلا استراحت کنید فعلا خدانگهدار.
بعد با پرستار رفتند بیرون.
(آرش)
کیوان : من که نفهمیدم چی میگی.
با عصبانیت نگاش کردم: زهر مار چی چیو نفهمیدی دو ساعته دارم برات توضیح میدم.
کیوان:ببین داداش اخه یه کم گیج کننده س
آرش:چی چیو گیج کننده ست؟
کیوان متفکر گفت: یعنی جدی جدی میخوای واسه همیشه بری ایران ؟ بعد اونجا شرکت مد و فشن بذاری؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم.
کیوان:خب گیرم تو رفتی ایران اونجا شرکت زدی اگه کارت رونق نگرفت چی؟
کلافه دستی تو موهام کشیدم: میشه انقدر نفوذ بد نزنی!؟
یه لبخند زد: برادر من نفوذ بد نمیزنم فقط میخوام همه ی احتمالاتو در نظر بگیرم.
با حرص گفتم: زهر مار
بعد مثله خودش گفتم: میخوام همه احتمالاتو در نظر بگیرم.
با صدای بلند زد زیر خنده
یه لبخند بهش زدم.
آرش: راستی کی...
با صدای زنگ موبایلم حرفم نصفه موند گوشی رو از تو جیبم درآوردم به صفحه ش نگاه کردم با دیدن اسم جنیفر کلافه پوفی کشیدم واقعا حوصله شو ندارم خیلی اعصاب خورد کنه.
کیوان: گوشیت خودشو کشت خب جواب بده.
سری تکون دادم اتصال تماسو لمس کردم.
جنیفر: آرش عشقم کجایی؟
با حرص چشمامو رو هم گذاشتم: باید جواب بدم؟
جنیفر: آرش مگه من چیکار کردم که انقدر سرد رفتار میکنی؟
آرش: رفتارت امروز صبح با دنیز رو فراموش کردی؟
جنیفر: وا حالت خوبه من فقط میخواستم از حقم دفاع کنم روزی اول که باهات دوست شدم بهت گفتم, گفتم که من روت حساسم گفت هیج دختری حق نداره بهت نزدیک شه نگفتم؟
یه پوزخند به حرفاش زدم: منم بهت گفتم که نباید رو من حساس باشی گفتم که بدم میاد بهم گیر بدی نگفتم؟
کیوان هی با دستش اشاره میکرد قطع کن.
جنیفر: آر...
پریدم وسط حرفش:شب بیا خونه حرف میزنیم الان کار دارم فعلا.
بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم گوشی رو قطع کردم, کیوان یه نفس راحت کشید.
با تعجب گفتم: چته؟
کیوان: اه اه انقدر از این دختره بدم میاد حرص ادمو در میاره چندش.
- ۱۳.۲k
- ۲۸ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط