سعدی خیال بیهده بستی امید وصل

سعدی، خیالِ بیهده بستی امیدِ وصل
هجرت بکشت و وصل، هنوزت مصور است؟

زنهار ازین امیدِ درازت که در دل است...
هیهات ازین خیال محالت که در سر است...

#سعدی
دیدگاه ها (۲)

چای می نوشمکه با غفلت فراموشت کنمچای می نوشمولی از اشک فنجان...

‌ برای آنکه نگویند ، جسته‌ایم و نبودتو آن‌که جسته و پیداش کر...

کیمیای عشق را ببین کیمیای نور را که خاک خسته را صبح و سبزه ...

تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داریتو سر ِفریب - آری! - تو س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط