دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب

🍒🌱دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب
از سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروب
بیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدم
از خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...
دستی که ساحلم نشده بند را برید
تن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروب
تا نسل های بعد خبردار می شوند
از درد من که می کشدش تا ابد غروب
از سر گذشت ... موعد ویران شدن رسید
دریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...
دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...
دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...🍒🌱
الهام ملک محمدی
دیدگاه ها (۰)

🌱🍒سالها از قهوه های تلخ ، در این کافه هاساده بودم ، انتظار ف...

🍒🌱از سیاره ی منتا سیاره ی توراه شیریِ «دوستت دارم»🍒🌱#جلیل_صف...

🍒🌱خالی مباددلیکه در مسیر عشقبر نبض بیقرار ی اتیار می شود..🍒🌱...

🌱🍒وسخت به زندگی چسبیده ام ...آه ای زندگیمنم که با همه پوچی ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط