چند پارتی

چند پارتی....
Love mi❤️
Part 4




یونگی ویو
وارد اتاق شدم...به رو به رو خیره بود...و انگار تو فکر بود...اصلا متوجه حضورم نشد...
یونگی: یونجی...
نگاهش رو از سقف گرفت و به یونگی داد...
یونگی: حالت خوبه عزیزم؟
یونجی: اهوم...تو منو آوردی اینجا؟
یونگی: هوم....
یونجی: مگه..دانشگاه نبودی؟
یونگی: چرا بودم..ولی وقتی به بانوی که دیشب تو تب داشت می سوخت و حالش خوب نبود هزار بار زنگ میزنی جواب نمیده...
یونجی: من دیشب تب کردم؟
یونگی: بله...و من تا صبح بالا سرت بودم
یونجی: ببخشید
یونگی: اشکالی نداره قشنگم...حالا...خوبی؟
یونجی: یونگیا....من دیگه نمیتونم تحمل کنم
یونگی: چی رو قشنگم؟
یونجی: من...من دوست دارم...
با حرفش تعجب کردم...چی؟...دوستم داشت؟...واقعا؟
یونجی: ببین مجبورت نمیکنم که بخوای الان جواب بدی...ببین...
یونگی: منم دوست دارم
شکه به یونگی خیره شدم
یونگی: منم...دوست دارم
تهیونگ: اووووو
همه به طرف منبع صدا چرخیدن...اعضا اومده بودن...
لایلا: مبارکهههه
سویا: عروسی داریم لیلیلیلی
لونا: ببینید دارم چی میبینم...دو نفر که از هم بدشون میاد...حالا با همن
و از این به بعد اون دوتا زندگی خوبی با هم داشتن...



....
پایان...:)
...
بچه ها این چند پارتی برای یه فیک بود...که من از وسط های یه فیک کشیدم بیرون و اینطوری تمومش کردم...ولی توی فیک یه طور دیگه تموم میشه...اگه دوست داشتید توی کامنت ها بگید تا فیکش رو براتون بزارم😉
چند پارتی بعدی در مورد تهیونگه😉
دیدگاه ها (۱۱)

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 1کلافه و سر گردون، توی خیابون های ...

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 2به طرف اتاق اون عوضی حرکت کرد...ب...

چند پارتی...Love mi❤️Part 3تا آخرین پله دویدم با سریع رمز در...

چند پارتی...Love mi❤️Part 2یونگی ویو وارد کلاس شدم...نمیدونم...

قهر من

{مافیای من}{پارت ۷}بلنشدم ببینم چی شده چی کارم داره که یهو ا...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁸+ممنونم برای همه چی....-مشکلی نیست......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط