چون اولشه تک پارتی میزارم
چون اولشه تک پارتی میزارم
_________________
«وقتی چشمش بهت افتاد»
#تکپارتی
ژانر: عاشقانه، درام
ویو ا/ت:
امروز خیلی استرس و هیجان دارم چون قراره برم کنسرت تهیونگ الهه ی زندگیم اوه یادم رف خودمو معرفی کنم من یانگ ا/ت هستم پدرم رئیس یکی از بزرگترین شرکت ادکلن داره و منم مدلم وبیست و پنج سالمه
(تهیونگم 32 سالشه)
پرش زمانی:
واییی خدا باورم نمیشه دو ساعت بیشتر نمونده رفتم ی دوش ده مینی گرفتم و اومدم لباس انتخاب کنم از بین لباسام ی لباس رسمی ساده انتخاب کردم و موهامو خشک کردمو به حالت آزاد رها کردم و ی ارایش ساده کردمو رژ لب قرمز زدم و ساعتو نگاه کردم چه زود گذشت نیم ساعت مونده بود ساعت شیش کنسرت شروع میشد پس کیفمو برداشتمو راه افتادم
ویو تهیونگ:
نشسته بودم و میکاپ آرتیستا تازه رفته بودن که در باز شد و اعضا اومدن داخل
نامجون: دادا ما زنگ نزنیم ی زنگ نمیزنی ببینی مردیم (خدا نکنه) یا زنده ایم
تهیونگ: خو چیکار کنم سرم شلوغه
جین: باشه بابا میدونیم شوخی کرد
تهیونگ: اصن من باید بگم اگه یونگی نباشه کسی سراغمو نمیگیره
جیمین: کی این (با حالت تعجب روبه یونگی) 😳
یونگی: مگه من چمه
جیهوپ: راست میگه مگه داداش من چشه
جونگکوک: اینارو ولش تهیونگ داداش تو بیا اینجا خستگی در کن واس کنسرت پر انرژی باشی ( روبه تهیونگ، تهیونگ نشست وکوک شروع ب ماساژ تهیونگ کرد)
پرش زمانی ب زمان کنسرت ویو ا/ت:
وایی منتظر بودم کنسرت داشت شرو میشد چرا۴ا خاموش شدو ی دفعه روشن شدو تهیونگ ظاهر شد واییی از نزدیک خیلی جذابتره الاناس که سکته کنم داشتم اجرا رو نگاه میکردم که یکی از ارمی های دیگه بهم برخورد کرد و باعث شد بمبم بیوفته زمینو بشکنه، ریدم تو شانسم.....
ویو ته
از وقتی اومدم رو استیج ی دختر توجهمو جلب کرده خیلی خوشگه و بانمکه انگار تو چشاش اسمون شبو داره که پر از ستارس
داشتم اجرا میکردم که دیدم بمبش افتاد زمینو شکست میتونستم از چشاش ناراحتی رو بخونم برای همین موقع خوندن به طرفش رفتمو بمبمو بهش دادم و ادامه دادم و بعد از تموم شدن داشتم ب سمت اتاقم میرفتم
یعنی ممکنه تو ی نگاه عاشق بشم؟ یعنی میتونم دوباره ببینمش و اینجور سوالا مغزمو درگیر کرده بود که رو مبل دراز کشیدم و چشمام گرم شدو سیاهی......
ویو ا/ت:
واییی باورم نمیشه بمبشو بهم داد بعد از کنسرت انقد هیجان داشتم رفتم ی ابی ب سورتم بزنم ولی گم شدم ی در پیدا کردمو وارد شدم وقتی وارد شدم با صحنه ای که دیدم شوکه شدم
اخه ی ادم تا چه حد میتونه کیوتو خوشگل باشه درسته اون الهه ی زندگیم تهیونگ بود که خوابیده بود منم از فرصت استفاده کردمو ازش عکس گرفتم و وقتی که داشتم میرفتم با صدای همون شخص وایسادم فکنم گاوم زایید
________:
بقیش بیا کامنت جا نشد🪚🪓😊
_________________
«وقتی چشمش بهت افتاد»
#تکپارتی
ژانر: عاشقانه، درام
ویو ا/ت:
امروز خیلی استرس و هیجان دارم چون قراره برم کنسرت تهیونگ الهه ی زندگیم اوه یادم رف خودمو معرفی کنم من یانگ ا/ت هستم پدرم رئیس یکی از بزرگترین شرکت ادکلن داره و منم مدلم وبیست و پنج سالمه
(تهیونگم 32 سالشه)
پرش زمانی:
واییی خدا باورم نمیشه دو ساعت بیشتر نمونده رفتم ی دوش ده مینی گرفتم و اومدم لباس انتخاب کنم از بین لباسام ی لباس رسمی ساده انتخاب کردم و موهامو خشک کردمو به حالت آزاد رها کردم و ی ارایش ساده کردمو رژ لب قرمز زدم و ساعتو نگاه کردم چه زود گذشت نیم ساعت مونده بود ساعت شیش کنسرت شروع میشد پس کیفمو برداشتمو راه افتادم
ویو تهیونگ:
نشسته بودم و میکاپ آرتیستا تازه رفته بودن که در باز شد و اعضا اومدن داخل
نامجون: دادا ما زنگ نزنیم ی زنگ نمیزنی ببینی مردیم (خدا نکنه) یا زنده ایم
تهیونگ: خو چیکار کنم سرم شلوغه
جین: باشه بابا میدونیم شوخی کرد
تهیونگ: اصن من باید بگم اگه یونگی نباشه کسی سراغمو نمیگیره
جیمین: کی این (با حالت تعجب روبه یونگی) 😳
یونگی: مگه من چمه
جیهوپ: راست میگه مگه داداش من چشه
جونگکوک: اینارو ولش تهیونگ داداش تو بیا اینجا خستگی در کن واس کنسرت پر انرژی باشی ( روبه تهیونگ، تهیونگ نشست وکوک شروع ب ماساژ تهیونگ کرد)
پرش زمانی ب زمان کنسرت ویو ا/ت:
وایی منتظر بودم کنسرت داشت شرو میشد چرا۴ا خاموش شدو ی دفعه روشن شدو تهیونگ ظاهر شد واییی از نزدیک خیلی جذابتره الاناس که سکته کنم داشتم اجرا رو نگاه میکردم که یکی از ارمی های دیگه بهم برخورد کرد و باعث شد بمبم بیوفته زمینو بشکنه، ریدم تو شانسم.....
ویو ته
از وقتی اومدم رو استیج ی دختر توجهمو جلب کرده خیلی خوشگه و بانمکه انگار تو چشاش اسمون شبو داره که پر از ستارس
داشتم اجرا میکردم که دیدم بمبش افتاد زمینو شکست میتونستم از چشاش ناراحتی رو بخونم برای همین موقع خوندن به طرفش رفتمو بمبمو بهش دادم و ادامه دادم و بعد از تموم شدن داشتم ب سمت اتاقم میرفتم
یعنی ممکنه تو ی نگاه عاشق بشم؟ یعنی میتونم دوباره ببینمش و اینجور سوالا مغزمو درگیر کرده بود که رو مبل دراز کشیدم و چشمام گرم شدو سیاهی......
ویو ا/ت:
واییی باورم نمیشه بمبشو بهم داد بعد از کنسرت انقد هیجان داشتم رفتم ی ابی ب سورتم بزنم ولی گم شدم ی در پیدا کردمو وارد شدم وقتی وارد شدم با صحنه ای که دیدم شوکه شدم
اخه ی ادم تا چه حد میتونه کیوتو خوشگل باشه درسته اون الهه ی زندگیم تهیونگ بود که خوابیده بود منم از فرصت استفاده کردمو ازش عکس گرفتم و وقتی که داشتم میرفتم با صدای همون شخص وایسادم فکنم گاوم زایید
________:
بقیش بیا کامنت جا نشد🪚🪓😊
- ۷.۲k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط