درخواستی
#درخواستی
#دوپارتی
وقتی........
تو منشی ای با ملیت ایرانی در شرکتی که مدیر عامل اون شرکت اعضا بودن بودی منشی ای موفق و مورد اعتماد رئیست.....
چان: با باز شدن در اتاقش نگاهشو از برگه های روی میز گرفت و به منشی مورد علاقه اش داد
_خوش اومدی خانوم کیم
×ممنون رئیس، براتون برنامه ی امروزتون رو اوردم
_تمام برنامه هامو کنسل کن
×اگه جسارت نباشه میتونم بپرسم چرا؟
_چون میخوام وقت امروزم رو به دختر مورد علاقه ام اختصاص بدم
×فکر نمیکردم دوست دختر داشته باشین
_منم فکرشو نمیکردم تا زمانی که تو وارد زندگیم شدی و منو از خود بی خود کردی کیم ا/ت
☆☆
لینو: به آرومی فنجون قهوه رو به لبای صورتی رنگش نزدیک کرد و مزه ی قهوه ای که منشیش براش درست کرده بود رو چشید
_اومم مزه ی خوبی داره
×خوشحالم که خوشتون اومد رئیس
_خانوم کیم
×بله رئیس؟!
_ من هر صبح که از خواب بیدار میشم داخل وعده ی صبحانه ام قهوه از واجباته
×خب؟
_و اون قهوه ها مورد پسندم نیست نظرت چیه تو بیای برام قهوه درست کنی؟
×منظورتون چیه دقیقا؟
_دارم بهت پیشنهاد میدم خانوم خونه ام شی کجاشو نفهمیدی؟؟
☆☆
چانگبین:داشت از دیوار شیشه ای اتاقش که در طبقه ی دهم بود منظره ی بیرون رو تماشا میکرد و در همین حین لباشو از هم فاصله داد
_منشی کیم
×بله رئیس
_دارم فکر میکنم که دیگه ارزش نداره وقتتو اینجوری هدر بدی
×چجوری قربان؟
_اینکه منشی شرکتم باشی
×میخواین اخراجم کنین؟ اشتباهی ازم سرزده قربان؟
_نه فقط میگم که بیا به جای منشی شریک زندگیم شو
☆☆
هیونجین: با خستگی که از چهره اش معلوم میشد از اتاق جلسه بیرون اومد و راه اتاقش رو پیش گرفت....
×قربان
_چیشده منشی کیم؟!
×پنج دقیقه دیگه باید برای ملاقات آقای الساندرو از ایتالیا آماده بشین
_(در اتاقشو باز کرد و وارد شد)کنسلش کن
×اما....
_نمیخوام ببینمش
×چرا قربان؟
_چون خسته ام
×اما قربان شما باید ایشون رو ببینید
هیون از روی صندلیش بلند شد و به سمت در اتاق راهی شد و دقیقا رو به روی تو که جلوی در اتاق ایستاده بودی ایستاد و بوسه ای سطحی روی لبات گذاشت و با حرکت دستش شونه ات رو لمس کرد و از جلوی در به آرومی کنارت زد
_هرچی که تو بخوای خانوم کوچولو
ادامه دارد.....
#دوپارتی
وقتی........
تو منشی ای با ملیت ایرانی در شرکتی که مدیر عامل اون شرکت اعضا بودن بودی منشی ای موفق و مورد اعتماد رئیست.....
چان: با باز شدن در اتاقش نگاهشو از برگه های روی میز گرفت و به منشی مورد علاقه اش داد
_خوش اومدی خانوم کیم
×ممنون رئیس، براتون برنامه ی امروزتون رو اوردم
_تمام برنامه هامو کنسل کن
×اگه جسارت نباشه میتونم بپرسم چرا؟
_چون میخوام وقت امروزم رو به دختر مورد علاقه ام اختصاص بدم
×فکر نمیکردم دوست دختر داشته باشین
_منم فکرشو نمیکردم تا زمانی که تو وارد زندگیم شدی و منو از خود بی خود کردی کیم ا/ت
☆☆
لینو: به آرومی فنجون قهوه رو به لبای صورتی رنگش نزدیک کرد و مزه ی قهوه ای که منشیش براش درست کرده بود رو چشید
_اومم مزه ی خوبی داره
×خوشحالم که خوشتون اومد رئیس
_خانوم کیم
×بله رئیس؟!
_ من هر صبح که از خواب بیدار میشم داخل وعده ی صبحانه ام قهوه از واجباته
×خب؟
_و اون قهوه ها مورد پسندم نیست نظرت چیه تو بیای برام قهوه درست کنی؟
×منظورتون چیه دقیقا؟
_دارم بهت پیشنهاد میدم خانوم خونه ام شی کجاشو نفهمیدی؟؟
☆☆
چانگبین:داشت از دیوار شیشه ای اتاقش که در طبقه ی دهم بود منظره ی بیرون رو تماشا میکرد و در همین حین لباشو از هم فاصله داد
_منشی کیم
×بله رئیس
_دارم فکر میکنم که دیگه ارزش نداره وقتتو اینجوری هدر بدی
×چجوری قربان؟
_اینکه منشی شرکتم باشی
×میخواین اخراجم کنین؟ اشتباهی ازم سرزده قربان؟
_نه فقط میگم که بیا به جای منشی شریک زندگیم شو
☆☆
هیونجین: با خستگی که از چهره اش معلوم میشد از اتاق جلسه بیرون اومد و راه اتاقش رو پیش گرفت....
×قربان
_چیشده منشی کیم؟!
×پنج دقیقه دیگه باید برای ملاقات آقای الساندرو از ایتالیا آماده بشین
_(در اتاقشو باز کرد و وارد شد)کنسلش کن
×اما....
_نمیخوام ببینمش
×چرا قربان؟
_چون خسته ام
×اما قربان شما باید ایشون رو ببینید
هیون از روی صندلیش بلند شد و به سمت در اتاق راهی شد و دقیقا رو به روی تو که جلوی در اتاق ایستاده بودی ایستاد و بوسه ای سطحی روی لبات گذاشت و با حرکت دستش شونه ات رو لمس کرد و از جلوی در به آرومی کنارت زد
_هرچی که تو بخوای خانوم کوچولو
ادامه دارد.....
- ۱۴.۶k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط