ما را مثل عقرب بار آورده اندمثل عقرب

ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!

ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!

📚 کلیدر
#"محمود دولت آبادی"
دیدگاه ها (۶)

#زنگ_تفکر میدانید آخرین زنگ زندگیتان کی میخورد!؟ خدا میداند،...

در توصیف احوالات مادر می‌توان گفت:اگر قرار بود که خدا نعمت د...

زندگی شاید،شعرِ پدرم بود که خواندچایِ مادر که مرا گرم نمودنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط