پارت ۳۹ فیک دور اما آشنا
پارت ۳۹
آدلیا ویو
آدلیا: تهیونگ؟
تهیونگ : جونم بیب چیزی شده؟
آدلیا : تو کسی به اسم خانم هانگ میشناسی
تهیونگ : خب آرع یکی از کارمندای شرکته
آدلیا: خارج از شرکت منظورمه
تهیونگ : نه
آدلیا : مطمئنی ؟
تهیونگ : آره چرا چیزی شده؟
آدلیا : منشی (داد)
منشی بلافاصله دوباره اومد
منشی : بله خانم ؟
آدلیا : به خانم هانگ بگو بلافاصله وسایلاشو جمع کنه و بیاد اینجا
تهیونگ : بیب داری نگرانم میکنی چی شده؟
منشی : چشم
منشی دوباره رفت
آدلیا: هیچی نشده
بعد از چند مین هانگ اومد
هانگ : چیشد دوس پسرم اعتراف کرد؟
تهیونگ : کی؟
هانگ : تو دیگه ددی
تهیونگ : اَی خانم هانگ چی میگین؟
تهیونگ : (روبه منشی) این مسته؟
آدلیا: نه
آدلیا: خانم هانگ الان میریم بیمارستان و همچی رو مشخص میکنیم
هانگ : چی؟ چرا بیمارستان؟
تهیونگ : آدلیا لطفا قضیه رو توضیح بده این زنه چی میگه؟
آدلیا: عشقم این زنه اومده و ادعا میکنه تو دوس پسرشی ، باهاش را//بطه داشتی و الانم ازت بارداره
تهیونگ : عجب ، چه داستانی ، میگم مسته قبول نمیکنین، هر//زه ی مست (پوزخند)
آدلیا : معلوم میشه
هرستامون سوار ماشین تهیونگ شدیم و رفتیم به سمت بیمارستان
از تهیونگ و هانگ آزمایش گرفت
آدلیا: کی جوابش میاد؟
👩🏼💼: ۲۴ ساعت دیگه
آدلیا : یعنی فردا ساعت ۱
👩🏼💼: بله
آدلیا : باشه ممنون
آدلیا : هانگ تو برگرد شرکت
تهیونگ : بیب بیا ماهم بریم رستوران غذا بخوریم
آدلیا : موافقم
منو تهیونگ به سمت یه رستوران که اون نزدیکی ها بود رفتیم و نشستیم
گارسون اومد که سفارشارو بگیره
تهیونگ : بیب چی میخوری؟
آدلیا : مرغ سوخاری و اسپرایت
تهیونگ: دو تا مرغ سوخاری و دو تا اسپرایت
گارسون : چشم
گارسون رفت
تهیونگ : دختره ی هر///زره ی دیوونه
تهیونگ : آدلیا تو که حرف اون هر//زرو باور نمیکنی نه؟
آدلیا : نه عشقم چرا باور کنم ، این آزمایشم فقط برای این انجام دادم که بهش ثابت کنم یه هر//زه بیش نیست
گارسون اومد و غذاهارو روی میز گذاشت و گفت
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
گارسون رفت و ماهم غذامونو خوردیم
بعد از چند مین که غذامون تموم شد گفتم
آدلیا: عشقم تو برو حساب کن ، بعد بیا بریم شرکت
تهیونگ : باشه
تهیونگ رفت حساب کرد و اومد
تهیونگ : بریم بیب؟
آدلیا : آره بریم کلی کار داشتم
تهیونگ : باشه
باهم سوار ماشین شدیم و تهیونگ حرکت کرد
بعد از چند مین رسیدیم
فلش بک به اتاق
در : تق تق
آدلیا: بله؟
منشی: میتونم بیام؟
آدلیا : بیا
منشی اومد داخل و گفت
منشی : خانم برای سالگرد مشارکت با شرکت Havix یه مهمونی باید برگزار کنیم
آدلیا: چه زمانی؟
منشی : ۴ روز دیگه
آدلیا : باشه ترتیب مهمونی رو بدید
منشی : چشم ، چیزی میل دارین؟
آدلیا: یه قهوه لطفا
منشی : چشم
منشی بعد از این حرف تعظیمی کرد و رفت و منم به کارام ادامه دادم.......
آدلیا ویو
آدلیا: تهیونگ؟
تهیونگ : جونم بیب چیزی شده؟
آدلیا : تو کسی به اسم خانم هانگ میشناسی
تهیونگ : خب آرع یکی از کارمندای شرکته
آدلیا: خارج از شرکت منظورمه
تهیونگ : نه
آدلیا : مطمئنی ؟
تهیونگ : آره چرا چیزی شده؟
آدلیا : منشی (داد)
منشی بلافاصله دوباره اومد
منشی : بله خانم ؟
آدلیا : به خانم هانگ بگو بلافاصله وسایلاشو جمع کنه و بیاد اینجا
تهیونگ : بیب داری نگرانم میکنی چی شده؟
منشی : چشم
منشی دوباره رفت
آدلیا: هیچی نشده
بعد از چند مین هانگ اومد
هانگ : چیشد دوس پسرم اعتراف کرد؟
تهیونگ : کی؟
هانگ : تو دیگه ددی
تهیونگ : اَی خانم هانگ چی میگین؟
تهیونگ : (روبه منشی) این مسته؟
آدلیا: نه
آدلیا: خانم هانگ الان میریم بیمارستان و همچی رو مشخص میکنیم
هانگ : چی؟ چرا بیمارستان؟
تهیونگ : آدلیا لطفا قضیه رو توضیح بده این زنه چی میگه؟
آدلیا: عشقم این زنه اومده و ادعا میکنه تو دوس پسرشی ، باهاش را//بطه داشتی و الانم ازت بارداره
تهیونگ : عجب ، چه داستانی ، میگم مسته قبول نمیکنین، هر//زه ی مست (پوزخند)
آدلیا : معلوم میشه
هرستامون سوار ماشین تهیونگ شدیم و رفتیم به سمت بیمارستان
از تهیونگ و هانگ آزمایش گرفت
آدلیا: کی جوابش میاد؟
👩🏼💼: ۲۴ ساعت دیگه
آدلیا : یعنی فردا ساعت ۱
👩🏼💼: بله
آدلیا : باشه ممنون
آدلیا : هانگ تو برگرد شرکت
تهیونگ : بیب بیا ماهم بریم رستوران غذا بخوریم
آدلیا : موافقم
منو تهیونگ به سمت یه رستوران که اون نزدیکی ها بود رفتیم و نشستیم
گارسون اومد که سفارشارو بگیره
تهیونگ : بیب چی میخوری؟
آدلیا : مرغ سوخاری و اسپرایت
تهیونگ: دو تا مرغ سوخاری و دو تا اسپرایت
گارسون : چشم
گارسون رفت
تهیونگ : دختره ی هر///زره ی دیوونه
تهیونگ : آدلیا تو که حرف اون هر//زرو باور نمیکنی نه؟
آدلیا : نه عشقم چرا باور کنم ، این آزمایشم فقط برای این انجام دادم که بهش ثابت کنم یه هر//زه بیش نیست
گارسون اومد و غذاهارو روی میز گذاشت و گفت
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
گارسون رفت و ماهم غذامونو خوردیم
بعد از چند مین که غذامون تموم شد گفتم
آدلیا: عشقم تو برو حساب کن ، بعد بیا بریم شرکت
تهیونگ : باشه
تهیونگ رفت حساب کرد و اومد
تهیونگ : بریم بیب؟
آدلیا : آره بریم کلی کار داشتم
تهیونگ : باشه
باهم سوار ماشین شدیم و تهیونگ حرکت کرد
بعد از چند مین رسیدیم
فلش بک به اتاق
در : تق تق
آدلیا: بله؟
منشی: میتونم بیام؟
آدلیا : بیا
منشی اومد داخل و گفت
منشی : خانم برای سالگرد مشارکت با شرکت Havix یه مهمونی باید برگزار کنیم
آدلیا: چه زمانی؟
منشی : ۴ روز دیگه
آدلیا : باشه ترتیب مهمونی رو بدید
منشی : چشم ، چیزی میل دارین؟
آدلیا: یه قهوه لطفا
منشی : چشم
منشی بعد از این حرف تعظیمی کرد و رفت و منم به کارام ادامه دادم.......
- ۸۶۳
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط