MY FAVORITE ENEMY

"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۶۸


"ویو جنا"
.

امد داخل و در و پشت سرش بست.

زن عمو :سریع لباس گرم بپوش...

یه دست هودی شلوار ست از کشو ورداشتم و پوشیدم..

زن عمو:بیا بشین..

به صندلی اینه اشاره کرد..

رفتم و نشستم..

زن عمو: چقدر چشمات پوف داره،مثل اینکه هنوزم خسته ایی...

جنا: اره ،خیلی...

سشوهار و روشن کرد و موهام و خشک کرد.

جنا: ممنونم.

زن عمو: خواهش میکنم...

جنا: امروز میرید؟!.

زن عمو:اره بعد ناهار میریم...

جنا:اهوم....

یه دفعه دستشو سمت موهایی که رو گردنم ریخته شده بودن ،برو.

زن عمو:جنا،گردنت چرا...

یه دفعه چییزی تو ذهنم روشن شد.

گردنم..

کبود شده بود.
خودم و عقب گشیدم و نزاشتم موهام و کنار بزنه.

جنا:وقت صبحانس....

و سریع از اتاق رفتم.

نزدیک بود به فنا برم..


وارد سالن غذا خوری شدم.

همه خسته و خوابالو بودن.
از جمله من.

دلم میخواست تا لنگ ظهر رو تخت گرم و نرم جونگکوک بخوابم.

ولی متاسفانه نمی شد.

وقتی رفتم سمت اشپز تا صبحونم و بگیرم و برگشتم تا جایه خالی پیدا کنم.

سنگینیه نگاهایه خیلیا رو ،رو خودم حس کردم.

ولی سعی کردم عادی باشم و برم بشینم یه گوشه صبحونم و بخورم.

یکم که گذشت..
حضور چند نفر و پشتم حس کردم که با صدایه هانا کلافه شدم.

هانا: هی،هرزه...تو با جونگکوک چه رابطه ایی داری؟!

هرزه ؟!!

حتی بر نگشتم که موهام و محکم گرفت و از رو صندلی بلند کرد.

جنا: اییییی

یکی از دوستاش با فتنه گری گفت:

_یکی وقتی صبح از اتاق جونگکوک امدی بیرون دیده بودت....بگو اونجا چیکار میکردی؟؟؟؟

هانا که حصابی از عصبانیت قرمز شده بود..زول زده بود بهم.

جنا: به تو چه؟؟؟..ول کن موهامو کندی..

یوری سر و کلش پیدا شد.

یوری: چخبرهههه!؟؟

سریع امد و هانارو هول داد عقب....

یوری:چته تو باز؟!!!

هانا:به تو چه؟خودت و بکش کنار...من با اون دوست هر//زت کار دارم..

یوری: هرزههه!؟؟؟..

رفت سمتش و وقتی خواست بیوفته به جون هانا ،دوستایه هانا نزاشتن.
دیدگاه ها (۱۶۳)

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۷۰"ویو جنا"رو صندلی نشستم.و...

بچه ها امدم بگم که منتظر نباشیدمیخوام فعالیت و تموم کنم یا ح...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

سلااااام به عشقایه مننننفرددااااا شب بعد از ساعت ۸ منتظر پار...

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط