عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part135

باورم نمی‌شد آنای خودم بود؛ اما توی آغوش یکی دیگه، یکی غیر از خودم!
اولش فکر کردم فرحانِ؛ اما وقتی سرش رو یکم بالاتر برد، انگار از سرم تا پام یخ زدم رضا بود... خودش بود؛ اما تیکه‌ای از وجودم بین دست‌هاش بود، دست‌های کثیفش دور آنای من بود!
دیگه نفهمیدم دارم چی‌کار می‌کنم؛ حمله‌ور شدم سمت رضا، جوری که می‌خواستم آخر با جنازه‌ش روبه‌رو شم. با ضربه‌ی از آنا جداش کردم، آنا با دیدنم تعجب کرده؛ ولی داشت جیغ می‌زد که جدا شیم.
مشتم روی فشار دادم و با قدرت زدم گوشه‌ی لبش، اونم داشت از خودش دفاع می‌کرد و این عصبیم می‌کرد، هر دوتامون دیگه افتاده بودیم به جون هم و فقط صدای مشت و جیغ آنا بود که فضا رو پر کرده بود.
آنا از پشت لباسم رو گرفت، برگشتم طرفش با عصبانیت نفس‌نفس‌زنان انگشت تهدیدم رو توی هوا براش تکون دادم.
- تو یکی خفه شو!
همین‌که حرفم تموم شد، رضا محکم زد پشتم خم شدم، چند نفر اومدن سمت رضا و نگه‌ش داشتن منم که توانی نداشتم برم سمتش، بدتر از دردهای جسمیم از درون نابود شده بودم یه حس غریبه داشتم، حسی که بهم می‌گفت: (تو دیگه مهم نیستی...)
سرفه می‌کردم، آنا با دست‌های لرزون شونه‌م رو گرفت؛ پسش زدم افتاد روی زمین هق می‌زد، برام مهم نبود.
- پر...پرهام...
دو نفر از حراست اومدند سمتم با کمکشون بلند شدم و بردن داخل بخش، چند دقیقه همین‌طور از درد دور خودم می‌پیچیدم در باز شد آنا با وسایل پانسمان اومد داخل اتاق.
نگاهی هم بهش نکردم دلم شکسته بود، یعنی در نبودنم چطور به خودش اجازه داده بود بره با اون پسرِ هیز، کم گذاشتم براش چی؟! می‌خواست براش نکردم؟!...

📓 @romano0o3
دیدگاه ها (۲)

#عشق_باطعم_تلخ #part136بتادین روی گاز زد و با پنس گذاشت روی ...

#عشق_باطعم_تلخ #part137چشم‌هام رو بسته بودم و داشتم به هر چ...

#عشق_باطعم_تلخ #part134چاره‌ای نداشتم و باز قبول کردم چند رو...

#عشق_باطعم_تلخ #part133سوار ماشین شدم خداکنه همه چی زود تموم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_258قشنگ شاخ دراورده بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط