کابوس

کابوس!

part:26

تا اینکه جین به پشت موبایل ناجون نگاهی انداخت. چشماش گرد شد.
به نامجون رو کرد و گفت:

نامجون،

نامجون: بله؟

سوکجین: ت تو اون عکس رو از کجا پیدا کردی؟

نامجون: پیدا نکردم...اینا مامانم و برادرم ان اینم بابامه ولی بخاطر پارگی صورتش نصف شده.

سوکجین: خونوادت؟ تو برادر داری؟

نامجون: آره خب وقتی بچه بودم مامانم از بابام جدا شد و من از اون به بعد با مادرم زندگی میکردم و داداشم که از من بزرگتر بود با بابام.. مامانم با یه مرد دیگه ازدواج کرد که خیلی آدم خوبی بود..صداش میزدم بابا و هایجینم خواهر نا تنیمه البته از طرف مادرم ولی خب دوتاشون توی تصادف فوت کردن.منم دیگه برادرمو ندیدم

سوکجین از کوله پشتیش یه تیکه عکس که اونم تیکه شده بود رو در آوورد و کنار عکس نامجون گذاشت.عکس کامل شد.

همون لحظه جونگ کوک و دخترا هم اومدن و اون عکس و دیدن همه شوکه بودن

نامجون: یعنی تو..

سوکجین: داداشمی؟!

همدیگرو با ذوق بغل کرده بودن.. بعد از این همه سال بالاخره همو پیدا کرده بودن

هایجین: الان باید داداشی صدات کنم؟

سوکجین هایجین و بغل کرد و روی زانو هاش نشوند و لب زد:

نمیدونم..خودت چی فکر میکنی؟

هایجین: من دوست دارم داداش جین صدات کنم
دیدگاه ها (۵)

کابوس!part:27■۲ ماه بعد■از اون روز نامجون توی شرکت کار می‌کر...

کابوس!part:28روز بعد همه چی آماده بود یه باغ تزئین شده با یه...

کابوس!part:25پ:بالاست..حالش خیلی خوب نیست دارن میارنش تو برو...

کابوس!part:24خانم جئون: باشه فقط مراقب خودتون باشین. خواهش م...

پارت۴ نامی. آره چه خواهشی؟هیچی....... بیخیالنامی. بگو ببینم ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط