عماد قسمت اخر

عماد💜 قسمت اخر
نظر یادتون نره
اما در ازاش حق طلاق رو بهش دادم در واقع رسما شدم برده الی
عقد کردیم و الی خیلی خوشحال بود ک ب کسی ک دوستش داره رسیده اما من فقط با پول ازدواج کردم از سر اجبار و ترس از زندان....
بعد از هفت ماه بچم به دنیا اومد خیلی خوشگل بود دختر بود اسمشو گذاشتیم دیانا
و به کمک الی مغازمو بزرگ کردم و الان چند تا شعبه داره بهترین ماشین زیر پامه بهترین خونه الان 29 سالمه اما طعم خوشبختی نچشیدم فقط بخاطر دخترم ک دارم زندگی میکنم ک دلم میخاد پدر روی سرش باشه خیلی سعی کردم عاشق الی بشم اما نشد ک نشد
من در واقع با پول ازدواج کردم بخاطر حریص بودنم بخاطر پول پرستیم دچار چنین زندگی شدم.... زندگی ک همه چی داره ب جز حس عشق.... خیلی وقتا همسن و سالای خودمو میبینم حسرت میخورم ک ای کاش طرح دوستی با الی بخاطر پول نمیریختم اما الی مث همون سابق عاشقمه البته منم باهاش بد رفتار نمیکنم درسته عاشقش نیستم اما بهرحال مادر بچمه و باید بخاطر دیانا سوخت و ساخت...
امیدوارم شماها هیچوقت بخاطر پول خودتونو درگیر دوستی نکنین ک بهش حسی ندارین #سرگذشت #رمان #داستان

سرگذشت بعدی هم وقتی پستای قبل به 100 تا رسید میزارم
دیدگاه ها (۵۰)

سال 98ب کجا چنین شتابان ❤ ️

لطفا بخونینبین این سرگذشتی ک گذاشتم و سرگذشتی ک در مورد خودم...

عماد💚 سرم داشت میترکید مونده بودم چیکا کنم_باید سقطش کنی_من...

عماد💙 همون شب برای همیشه ترکش کردم و میگفتم چند روزی بگذره م...

چند پارتی درخواستی { ازدواج کردی بیبی؟}ویو کوک مشغول بررسی ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط