درموسم پیری به سر افتاده خیالی

درموسم پیری به سر افتاده خیالی
صد حیف که این معرکه را نیست مجالی

در پرسه ی بیرحمی و سوزنده این برف
سرما شده تن پوشِ دل آزار ِ لیالی

هر بار گذر کردم از این باغ پر از سیب
قسمت نشد از شاخه ، مرا میوه ی کالی

این چشمه‌ که افتاده در اندیشه ی دریا
هرگز نخروشیده از آن آب زلالی

کابوس من و پرسه زدن های شبانه
توجیه نجیبانه ی رویای محالی

پنهان شده موهای سیاه از پس ایّام
این برف نشان داده که در حال زوالی

مانده ست از این باغ خزان دیده بیابان
دیریست نروییده گل عشق و وصالی
دیدگاه ها (۱)

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم آغاز روز با کلام روح بخش ق...

☀️ به نام آن که جان را فکرت آموخت/ چراغ دل به نورجان برافروخ...

مردم با موتور و خودرو راهپیمایی میکننمسئول هم از اتاقش در تل...

🎥 یک شهر با دو شهردار!🔻وقتی فرد منتخب شورای شهر رباط‍ کریم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط