شروع دوباره پارت فیکبیتیاس

شروع دوباره پارت ۲۶ #فیک_بی_تی_اس


بعد از خوردن قهوه ام مدلا هم آماده شدن و اومدن ... رفتن و جلوی دوربین وایسادن .... خوشم میومد کلکسیون مکان کلا سفید بود برای عکاسی ... عکاس شروع کرد عکس گرفتن

عکاس : اوکی عالیه .... بشین رو دسته ی اون مبل سفید

داشتم نگاشون میکردم و عیب و ایرادا رو میگفتم که کوک اومد سمتم

_: ا.ت من معذرت میخوام به خاطر دیشب ... یکم تند رفتم
+: یکم؟ ... فقط یه چیزی رو باید یاد آوری کنم ما طلاق گرفتیم و تو هیچ حقی تو دخالت توی زندگیم نداری ... منم همین طور ... الان نقطه اشتراک ما فقط دخترمونه ... حالا هرچی خوبه خودت اشتباهتو فهمیدی

اینو گفتم و رفتم پیش عکاس

+: از این زاویه هم بگیر
عکاس: حتما

[دوساعت بعد]

*: ا.ت برم آری رو بیارم؟
+: مگه ساعت چنده؟

ا.ت یه نگاه به ساعتش انداخت

+: اوه آره برو بیارش ممنون
*: باش

یولی اومد سمتم و روی صندلی کناریم نشست

×: چیزی بین تو و لوکا هست؟
+: میبینم دوتاتونم خیلی کنجکاوین
×: منظورت کیه؟
+: کوک
×: اون چرا باید کنجکاو باشه؟
+: از اونجایی که دیشب اومد خونه من و لوکا رو اونجا دید داد و حوار کشید حتما کنجکاوه دیگه
×: همچین چیزی نیست(عصبی)
+: نمیدونم والا ... بعدشم زندگی شخصی من به تو ربطی نداره واقعا این جرعتت که میای ازم بازجویی میکنی رو درک نمیکنم ... دفعه ی دیگه اینطوری رفتار نمیکنم بد میشه برات ... فک نکن کاری از دستم برنمیاد ... حلاهم مث آدم گمشو اونور من بهت اجازه ندادم بشینی ... یا ت باشه تو کارمند منی و من رئیستم پس درست رفتار کن
دیدگاه ها (۴۰)

شروع دوباره پارت ۲۷ #فیک_بی_تی_اس یولی بلند شد و با حرص رفت ...

شروع دوباره پارت ۲۸ #فیک_بی_تی_اس [یک هفته بعد]ا.ت ویو بعد ا...

شروع دوباره قسمت ۲۵ #فیک_بی_تی_اس *: بهتره من دیگه برم+: نه ...

شروع دوباره پارت ۲۴ #فیک_بی_تی_اس که کوک رو دید+: کوک؟_: سلا...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط