سنگدل

سنگدل

چپتر * 9 *

ویو لونا

صبح شد،از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم

خمیازه کشیدم و چشم هام رو مالیدم

هنوز کنارم خوابیده بود،یه دستش رو گذاشته بود زیر سرم و یه دست دیگه ش روی کمرم بود

خیلی اروم خوابیده بود،وقتی خواب بود کاملا با وقتی که بیدار بود متفاوت بود
توی خواب معصوم به نظر میرسید

بی سر و صدا از روی تخت بلند شدم و به سمت پنچره رفتم،پرده ها رو کشیدم
نور خیلی زیادی وارد اتاق شد

چشمام رو تنگ کردم و به منظره نگاه کردم
ی...یعنی...یعنی چی؟
چرا دور تا دورمون پر از درخت بود؟چرا هر چی به دور تر نگاه میکردم چیزی جز دریا نبود؟اون...لعنتی،واقعا هیچ راه فراری ندارم

به ساعت روی میز نگاه کردم،9:30
تصمیم گرفتم بیدارش کنم
به سمتش رفتم و اروم دستم رو زدم روی شونه اش

لونا:ک...کوک،هی...

بیشتر زدم روی شونه اش

لونا :هی کوک...بیدار شو

چشم هاش رو باز کرد،چند بار پلک زد تا به نور عادت کنه

کوک:صبح بخیر کارامل...(از خواب صداش خشن و بم بود)

از سر جاش بلند شد و نشست

کوک:کی بیدار شدی؟

لونا:تقریبا...تقریبا 5دیقه پیش

کوک؛خوبه...

لونا:میگم که...چیزه...میشه من دوش بگیرم؟

کوک: البته پرنسس...

ویو کوک

از روی تخت بلند شدم،به سمت در اتاق لباسم رفتم و بازش کردم(گایز منظورم همون جاییه که ادم پولدارا لباساشونو میزارن داخلش،حالت یه دره که وقتی بازش میکنی به یه اتاق میری که توش پر از لباسه)

رفتم داخل تا براش حوله و لباس بیارم

ویو لونا

دهنم باز مونده بود،دم در وایسادم و به داخل نگاه میکردم
یه راهروی خیلی خیلی دراز بود که سمت چپ و راستش پر از کمد بود
هر کدوم از کمد ها لباسای مخصوص یه برند داخلشون بود
خفن ترین چیزی بود که توی عمرم دیدم

ویو کوک
قیافه ش خیلی ناز و خنده دار شده بود،به سمت یکی از کشو ها رفتم و بازش کردم
دو تا حوله از توش برداشتم و بهش دادم

کوک:حوله ها نو ان...

رفتم سر یکی از کمد ها و لباساش رو بیرون اوردم
از اتاق بیرون رفتم و برگشتم توی اتاق خواب،جعبه ی لباس ها رو روی تخت گذاشتم

کوک:لباسات داخل این جعبه هان...میرم صبحانه درست کنم،وقتی دوش گرفتی و لباس پوشیدی بیا پایین تا صبحانه بخوریم

ویو لونا

سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم

لونا:ممنونم...

یه بوسه ی کوچولو روی لبم زد

کوک:دیر نکنی دارلینگ...امروز خیلی سرمون شلوغه

از اتاق بیرون رفت و در رو بست

از بوسه گونه هام سرخ شده بود،سعی کردم بهش فکر نکنم و رفتم توی حمام
دیدگاه ها (۱)

سنگدلچپتر * 10 *ویو لونارفتم دوش گرفتم و اومدم بیرونداشتم مو...

سنگدلچپتر * 11 *ویو لونامیخواستم دستم رو از توی دستش بیرون ب...

سنگدلچپتر * 8 *ویو لوناداشتم از سرما میمردم،فکر کنم الان چند...

سنگدلچپتر * 7 *ویو لونالونا:نکنه...منظورت اینه که...کوک:آره ...

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

سنگدلچپتر * 22 *رفتم توی اتاقم،تمام کمدم رو زیر و رو کردم تا...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط