رفتن

"رفتن" !
رفتن که بهانه نميخواهد ،
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !

"ماندن" !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...

وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

آرى ،
آمدن دليل مى خواهد...
ماندن بهانه ...
و رفتن هيچکدام ......
-فروغ فرخ زاد
دیدگاه ها (۱)

جمع کنیم بریم، بریم یه جایی که بشه خندید بدون اینکه پشتش غم ...

:)

‏گاهی برای خوب شدنِ حالت ‏نباید سمت آدما بری،‏گزینه های امن ...

.نامه‌ای که نوشتیهرگز نگرانم نکرد...گفته‌ای بعد از اینمرا دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط