همکلاسی غیرتی من

꙳همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 12
(از زبان ا/ت)
داشتم با خجالت نگاش می کردم که دویدم تا فرار کنم که دستمو گرفت و پرت شدم توی بغلش و بدون لحظه ای صبر کردن یک دفعه دستشو روی صورتم قاب کردم و لباشو کو بودن روی لبام و محکم مک می زد
و لبمو گاز کردم که یعنی منم باید همکاری کنم
بعدش منم دستمو گذاشتم پشت گردنش و دستشو از روی صورتم برداشت و پشت کمرم گذاشت

( چند دقیقه بعد)

داشتیم ادامه می دادیم که یک دفعه یکی از اونجا داد زد
..... : کی اونجاست
جونگ کوک دستمو گرفت و با هم دویدیم راستش از هیجان اون موقع خندم گرفت
ا/ت : تو فهمیدی کی بود؟
جونگ کوک : فک کنم نگهبان بودش
ا/ت : اخه مگه ساعت چنده؟
جونگ کوک : ۴:۵۶ دقیقه
ا/ت : چی! شوخی می کنی
جونگ کوک : نه
ا/ت : وای فردا امتحان داریم
جونگ کوک : مهم نیست نترس
ا/ت : تو اصلا استرس نداری
نه
ا/ت : خب باشه بیا بریم همین چند ساعتی که وقت داریم رو بخوابیم
جونگ کوک : باشه




حمایت.......؟ 💜
میدونم کم شد
امشب پارت بعدی رو می توییتم
و ببخشید برای این چند روزی که فعالیت نکردم 🥺🥺🥺
دیدگاه ها (۲)

بچه ها از فیکم خوشتون اومده؟ چون احساس می کنم بدتون امده 🥺😞

꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳Part 13( فردا) ( از زبان ا/ت) امروز من ز...

꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳Part 11( از زبان جونگ کوک) جونگ کوک : اگ...

نامردی بیای فیکامو بخونی بعدشم خیلی بی خیال بدون اینکه فالو...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط