رمان عشق و نفرت
رمان عشق و نفرت
پارت۱۳
آت بلند شده بود و داشت صبحونه درست میکرد که جونگ کوک بیدار شد
آت:بیدار شدی
جونگ کوک :آره صبحونه چی درست کردی؟
آت:این چیزیکه میبینی
جونگ کوک :باشه 😑
آت:بیا صبحونه بخور
جونگ کوک :وایسا دست و صورتمو بشورم الان میام
جونگ کوک آمد و آت و جونگ کوک باهم صبحونه خوردند
جونگ کوک :آت امشب به یک مهمونی خیلی بزرگ دعوتیم باید بیای باهام و اینکه حواست باشه چون اونجا پر از مافیاهای خیلی خطرناک هست
آت:باشه
جونگ کوک :فهمیدی چی گفتم 😑
آت:آره چقدر گیر میدی😐
جونگ کوک:ساعت پنج منتظرتم
آت:باشه
آت رفت آماده شد و رفت پایین پیشه جونگ کوک
آت:جونگ کوک خوشگل شدم
جونگ کوک : آره خیلی خوشگل شدی
آت:😁
جونگکوک:نظرت چیه امشب نریم مهمونی بمونیم اینجا
آت:جونگ کوک دیوونه شدیه
جونگ کوک :آره خوشگلیه تو منو دیوونه کرده
آت:بریم دیره
جونگ کوک :باشه بیا بریم پایین
رفتیم پایین یک ماشین مشکی توی حیاط بود خواستم سوار اون بشم
جونگ کوک :هوی کجا میری
آت:دارم سوار ماشین میشم
جونگ کوک :وایسا
جونگ چوک رفت از پارکینگ یک ماشین مشکی آورد
آت سوار ماشین شد
آت:جونگ کوک اسم این ماشینه چیه ؟
جونگ کوک : لامبورگینی
آت:آها
جونگ کوک :اونجا نزدیک هیچ پسری نمیشی میدونی اگر بشی چه اتفاقی میوفته 😏
آت: باشه اوف چقدر میگی
ویو ات:وقتی وارد مهمونی شدیم اونجا پر مافیا بود ولی یک دختری بود که وقتی جونگ کوک وارد شد هر دقیقه نزدیک جونگ کوک میشد
آت:این دختر رو الان میکشم😡
جونگ کوک :داری حسودی میکنی
آت:نه کی گفته
دختره آمد پیشه جونگ کوک هر دقیقه دست به جونگ کوک میزد آت رفت جلو و یک سیلی زد به دختره وقتی جونگ کوک آت رو دید خیلی عصبانی شد تو گوش ات گفت
جونگ کوک :چیکار میکنی😡
آت:خوب میکنم
جونگ کوک :وایسا برسیم خونه برات دارم
آت:برام داشته باش
جونگ کوک و ات رفتن خونه که جونگکوک دست آت رو گرفت بردش داخل خونه رفت داخل اتاق و محکم پرتش کرد روی تخت که
بچه ها ببخشید خیلی درس داشتم بعد نتم خیلی ضعیف بود لطفاً حمایت کنید🎀
پارت۱۳
آت بلند شده بود و داشت صبحونه درست میکرد که جونگ کوک بیدار شد
آت:بیدار شدی
جونگ کوک :آره صبحونه چی درست کردی؟
آت:این چیزیکه میبینی
جونگ کوک :باشه 😑
آت:بیا صبحونه بخور
جونگ کوک :وایسا دست و صورتمو بشورم الان میام
جونگ کوک آمد و آت و جونگ کوک باهم صبحونه خوردند
جونگ کوک :آت امشب به یک مهمونی خیلی بزرگ دعوتیم باید بیای باهام و اینکه حواست باشه چون اونجا پر از مافیاهای خیلی خطرناک هست
آت:باشه
جونگ کوک :فهمیدی چی گفتم 😑
آت:آره چقدر گیر میدی😐
جونگ کوک:ساعت پنج منتظرتم
آت:باشه
آت رفت آماده شد و رفت پایین پیشه جونگ کوک
آت:جونگ کوک خوشگل شدم
جونگ کوک : آره خیلی خوشگل شدی
آت:😁
جونگکوک:نظرت چیه امشب نریم مهمونی بمونیم اینجا
آت:جونگ کوک دیوونه شدیه
جونگ کوک :آره خوشگلیه تو منو دیوونه کرده
آت:بریم دیره
جونگ کوک :باشه بیا بریم پایین
رفتیم پایین یک ماشین مشکی توی حیاط بود خواستم سوار اون بشم
جونگ کوک :هوی کجا میری
آت:دارم سوار ماشین میشم
جونگ کوک :وایسا
جونگ چوک رفت از پارکینگ یک ماشین مشکی آورد
آت سوار ماشین شد
آت:جونگ کوک اسم این ماشینه چیه ؟
جونگ کوک : لامبورگینی
آت:آها
جونگ کوک :اونجا نزدیک هیچ پسری نمیشی میدونی اگر بشی چه اتفاقی میوفته 😏
آت: باشه اوف چقدر میگی
ویو ات:وقتی وارد مهمونی شدیم اونجا پر مافیا بود ولی یک دختری بود که وقتی جونگ کوک وارد شد هر دقیقه نزدیک جونگ کوک میشد
آت:این دختر رو الان میکشم😡
جونگ کوک :داری حسودی میکنی
آت:نه کی گفته
دختره آمد پیشه جونگ کوک هر دقیقه دست به جونگ کوک میزد آت رفت جلو و یک سیلی زد به دختره وقتی جونگ کوک آت رو دید خیلی عصبانی شد تو گوش ات گفت
جونگ کوک :چیکار میکنی😡
آت:خوب میکنم
جونگ کوک :وایسا برسیم خونه برات دارم
آت:برام داشته باش
جونگ کوک و ات رفتن خونه که جونگکوک دست آت رو گرفت بردش داخل خونه رفت داخل اتاق و محکم پرتش کرد روی تخت که
بچه ها ببخشید خیلی درس داشتم بعد نتم خیلی ضعیف بود لطفاً حمایت کنید🎀
- ۹۵
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط