یونا
#یونا
#همکلاسی بی وفا
پارت 2
_ الو سلام چطوری ؟ چخبرا ؟
* سلام خوبم مرسی
_ میگم راستش چند وقت می خوام بهت یه چیز بگم
* چیه بگو ؟!
_ ات رو یادته تو مدرسه
* خب
-الان دوباره دیدمش
* دوباره احساست قبلی درسته
- خب بهش بگو
- نمی تونم اون الان توی کارش داره می درخشه و من با این کار مزاحمش میشم
* آهان باشه من برم مامانم صدام میکنه خدافظ
_ خدافظ
ویو ات : از حموم اومدم و کار های لازم رو انجام دادم و فوری رفتم پیش هیون
+ هیون من اتفاقی حرفات رو شنیدم
_ ب.. ب.. بخشید
+ نگو ببخشید مگه تقصیر توعه من از وقتی یادمه عاشقت بودم
_ ( هنوز ماتش برده )
+ ( محکم بغلش میکنه ) و میگه دیگه به خودتت نگو مزاحمم تو زندگیمی
_( محکمم تر بغلتت میکنه )
بعد از اون می/بو/ستت و شروع کرد به می/ ک زدن لبات طوری که اذیت نشی . ات زود تر از هیون با ذوق میره به مامانش به که هیون پشت سرش میاد و حلقه ازدواج رو از جیبش در میاره و از ات خواستگاری میکنه ات هم که از خدا خواسته قبول میکنه :
+ با اجازه ی پدر و مادرم بعله
یو نویسنده :
بعد هیون به پدر مادرش زنگ می زنه تا فردا شب بیان خونه ات اینا
☆ فردا شب ، ۲ساعت مونده که مادر و پدر هیون بیان ات هم مشغول میکاپ بو تا هیون اومد تو اتاق و گفت:
_ ات تو خوشگل ترین دختری هستی که بدون هیچ عشوه ای منو عاشق خودتت کردی
+ ممنونم منم عاشقتم
برش زمانی
ویو نویسنده: مادر و پدر هیون میان و با خانواده به این نتیجه میرسند تا با هم زندگی کنند ولی این کار تقریباً یه هفته طول میکشه پس آن و هیون باهم پیش مادر و پدر ات میمونن
پرش زمانی به هفته بعد
مادر و پدر ات و هیون خونه رو چیدن که دوست مادر ات زنگ میزنه ( شروع کال ) : ( دوست مادر ات : ﷼ )
﷼ سلام
@ سلام
﷼امشب شام بیاد خونه ی ما برای ات چشن بگیریم
@ اوم باشه ممنون
ویو نویسنده: آماده شدن و رسیدن اونجا بعد از کلی سلام و احوالپرسی شروع کردن به حرف زدن :
﷼ خب حالا ات کی می خوای بچه بیاری
+ وقتی موقعیت پیش بیاد
﷼ موقعیت از این بهتر یه شوهر خوشگل که داری حواسشم بهت هست دیگه چی میخوای
@ نه مشکل اینه که دوست داره شوهرش فقط به خودش توجه کنه
﷼ منم بودم همین رو میخواستم
که ناگهان .....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شرایط پارت بعدی : ۵ فالور جدید
#همکلاسی بی وفا
پارت 2
_ الو سلام چطوری ؟ چخبرا ؟
* سلام خوبم مرسی
_ میگم راستش چند وقت می خوام بهت یه چیز بگم
* چیه بگو ؟!
_ ات رو یادته تو مدرسه
* خب
-الان دوباره دیدمش
* دوباره احساست قبلی درسته
- خب بهش بگو
- نمی تونم اون الان توی کارش داره می درخشه و من با این کار مزاحمش میشم
* آهان باشه من برم مامانم صدام میکنه خدافظ
_ خدافظ
ویو ات : از حموم اومدم و کار های لازم رو انجام دادم و فوری رفتم پیش هیون
+ هیون من اتفاقی حرفات رو شنیدم
_ ب.. ب.. بخشید
+ نگو ببخشید مگه تقصیر توعه من از وقتی یادمه عاشقت بودم
_ ( هنوز ماتش برده )
+ ( محکم بغلش میکنه ) و میگه دیگه به خودتت نگو مزاحمم تو زندگیمی
_( محکمم تر بغلتت میکنه )
بعد از اون می/بو/ستت و شروع کرد به می/ ک زدن لبات طوری که اذیت نشی . ات زود تر از هیون با ذوق میره به مامانش به که هیون پشت سرش میاد و حلقه ازدواج رو از جیبش در میاره و از ات خواستگاری میکنه ات هم که از خدا خواسته قبول میکنه :
+ با اجازه ی پدر و مادرم بعله
یو نویسنده :
بعد هیون به پدر مادرش زنگ می زنه تا فردا شب بیان خونه ات اینا
☆ فردا شب ، ۲ساعت مونده که مادر و پدر هیون بیان ات هم مشغول میکاپ بو تا هیون اومد تو اتاق و گفت:
_ ات تو خوشگل ترین دختری هستی که بدون هیچ عشوه ای منو عاشق خودتت کردی
+ ممنونم منم عاشقتم
برش زمانی
ویو نویسنده: مادر و پدر هیون میان و با خانواده به این نتیجه میرسند تا با هم زندگی کنند ولی این کار تقریباً یه هفته طول میکشه پس آن و هیون باهم پیش مادر و پدر ات میمونن
پرش زمانی به هفته بعد
مادر و پدر ات و هیون خونه رو چیدن که دوست مادر ات زنگ میزنه ( شروع کال ) : ( دوست مادر ات : ﷼ )
﷼ سلام
@ سلام
﷼امشب شام بیاد خونه ی ما برای ات چشن بگیریم
@ اوم باشه ممنون
ویو نویسنده: آماده شدن و رسیدن اونجا بعد از کلی سلام و احوالپرسی شروع کردن به حرف زدن :
﷼ خب حالا ات کی می خوای بچه بیاری
+ وقتی موقعیت پیش بیاد
﷼ موقعیت از این بهتر یه شوهر خوشگل که داری حواسشم بهت هست دیگه چی میخوای
@ نه مشکل اینه که دوست داره شوهرش فقط به خودش توجه کنه
﷼ منم بودم همین رو میخواستم
که ناگهان .....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شرایط پارت بعدی : ۵ فالور جدید
- ۴.۶k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط