تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمی خواهم

تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمی خواهم
همان احساس آشوبی که پایانش نمی خواهم

دلم را برده ای با رقصی از یک چادر مشکی
تو تنها دلبری هستی که عریانش نمی خواهم...

دیدگاه ها (۱)

مرا پیکری استتا چشم انتظار تو باشمتا از دروازه های صبحتا درو...

تو را در دلبری دستی تمام استتمام است و تمام اســت ...

🌷 🌷 :‌عشقدر بازی بازوان ِتودستبه سرت که می کنماز لای انگشت ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط