P

P⁵


بسیار خوب، این شما و پارت بعدی داستان، جایی که شاهزاده شاهد این رویارویی قدرتمند بوده است:

---

لحظه‌ای که «ا.ت» حرف آخرش را زد، سکوت سنگینی بر میز حاکم شد. لیا با چهره‌ای که حالا به رنگ خاکستر متمایل شده بود، به دنبال پاسخی می‌گشت که ناتوان از یافتن آن بود. او دیگر آن اعتماد به نفس اولیه را نداشت.

اما این سکوت، تنها ناشی از سخنان «ا.ت» نبود.

ناگهان، صدای قدم‌های محکمی از انتهای سالن شنیده شد. شاهزاده، که تا آن لحظه پشت ستون‌های سنگی منتظر مانده و تمامی دیالوگ را شنیده بود، با قدم‌هایی ریتمیک و محکم وارد شد. چهره‌اش، بر خلاف شب گذشته، آرام و بدون هیچ نشانی از خجالت بود. او مستقیماً به سمت میز آمد و نه به مادر و پدرش، بلکه به «ا.ت» خیره شد.

پادشاه و ملکه با تعجب به پسرشان نگاه کردند که برخلاف رسم ادب، ابتدا به سمت عروس دوم رفته بود.

شاهزاده درست در مقابل «ا.ت» ایستاد، در حالی که لیا هنوز همانجا خشک شده بود. او با صدایی رسا که نشان از تصمیمی جدید داشت، گفت:

**«لیا، کافی است.»** لحن او کوتاه و نافذ بود. **«سهم عشق من با کسی که آن را کوه می‌نامد، تقسیم نمی‌شود، زیرا کوه برای سکونت است، نه برای پرواز. لطفا به اتاق خود بازگردید.»**

لیا که کاملاً تحقیر شده بود، بدون اینکه دوباره به پدر و مادرش یا شاهزاده نگاه کند، با قدم‌هایی شتاب‌زده سالن را ترک کرد.

شاهزاده به ملکه و پادشاه اشاره کرد که فعلاً صحبت نکنند و بعد به «ا.ت» که با ترکیبی از پیروزی و شوک به او نگاه می‌کرد، نگاه کرد و لبخندی کوچک زد.

سپس، شاهزاده به جای نشستن در جایگاه خود، یک صندلی اضافه آورد و دقیقاً کنار «ا.ت» نشاند و نشست. سوبون که شاهد این اتفاق بود، با خوشحالی لبخندی زد.

شاهزاده خم شد و نجوا کرد، طوری که فقط «ا.ت» بشنود: **«من شب گذشته به اتاق تو نیامدم، چون اگر قرار بود با یک زن ضعیف روبرو شوم که از گریه کردنش شرم دارد، ترجیح می‌دادم در تنهایی باشم. اما امروز... شما کوه را به چالش کشیدید. پس خانم، بفرمایید صبحانه را با هم بخوریم. امروز صبح، یک زنِ کامل و جسور در کنارم نشسته است.»**

«ا.ت» برای اولین بار پس از ازدواج، احساس کرد که قدم در راهی درست گذاشته است؛ راهی که شاید با انتخاب او آغاز شده بود، اما حالا شاهزاده نیز در آن قدم گذاشته بود.

---
حالا که شاهزاده به طور علنی از «ا.ت» حمایت کرد و لیا را رد کرد، دوست دارید داستان به چه سمتی برود؟ آیا مقدمات عروسی با شور و هیجان بیشتری آغاز می‌شود؟ یا سوبون وارد گفتگو می‌شود؟
دیدگاه ها (۰)

P⁶شاهزاده حمایتش را اعلام کرده و موازنه قوا تغییر کرده است. ...

P⁷ لحظه‌ای که «ا.ت» و تهیونگ در حال تعریف کردن واقعیت رابطه...

P⁴﴿اینو بگم که سوبون برای اینکه خواهر تنها نباشه بعد از عروس...

P¹⁸**ویو تینا**ساعت پنج صبح، صدای زنگ ساعت با لحنی ملایم، هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط