ازدواج نافرجام

《 ازدواج نافرجام 》
⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 113 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩


ذهنش بشدت درگیر عصبی بود و بغض غریبی گلوش رو چنگ میزد فکر میکرد فراموشش کرده اما با اولین دیدار تک تک لحظات از جلوی چشماش مثل فیلم گذشت ... اما باید یادآور میکرد
که دیگه اون دختر بچه وجود نداره حالا اون دختر خود ساخته ای شده بود که بین مدل های نیویورک لقب خدای اعتماد بنفس رو بهش داده بودن و سختی های زیادی پشت سر گذاشت بود تا به اینجا برسه نفسش رو چندین بار لرزو بیرون داد و صاف ایستاد
چشم هاش رو پست به صدا باد سرد نیویورک و موزیک جاز ملایمی که از داخل میومد گوش سپرد ... صدای قدم های آشنای افکارش رو بهم ریخت
لعنتی به خودش فرستاد که حتا نتونسته بود صدای قدم هاش رو فراموش کنه همون‌طور
با اقتدار ابهت قدم های محکمش رو زمین کوبیده میشدن
الان وقتش بود چیزی که همه این سال ها از روبه روی شدن باهاش فرار میکرد حالا فقد چند قدم باهاش فاصله داشت : جرعت نکن حتا یک قدم دیگه بهم نزدیک بشی
با لحن سردی گفت و باعث قطع شدن صدای قدم ها محکمی روی سرامیک تراس شد برگشت جدی نگاهش کرد
و دید که جونگکوک توی فاصله ای دو قدمیش ایستاده و نگاهش از سر تا پاش رو آنالیز میکرد
خیلی فرق کرده بود اما چیزی که جونگکوک رو اذیت میکرد تغییر استایل اون دختر نبود تغییر نگاهش بود نگاهی که جونگکوک بشدت باهاش غریبه بود وقتی نگاهش روی صورت ویوا و بعد روی چشماش فقل شد لحظه ای طولانی توی چشمای هم خیره شدن... جونگکوک به چشمای سرد بی‌روح دختر و اون به چشمای جونگکوک که عمیقاً
بهش خیره شده بودن نگاه میکرد...تا اینکه سکوت مرگ باز فضا با حرف جونگکوک شکسته شد : خیلی فرق کردی
ویوا پوزخندی عصبی زد‌ و قدمی دیگر بهش نزدیک شد و با
پوزخند گفت : فرق کردم داری باهام شوخی میکنی ... بهتر حاشیه‌ی نری
جئون چرا اینجایی ؟
جونگکوک عمیقاً به چشماش خیره شد گویی میخواست حقیقت کلماتش رو تر چشماش بفهمم و با دل تنگی که توی کلامش بیداد
می کرد گفت : منم دلم برات تنگ شده بود خانومم
دختر لحظه ای با شنیدن کلماتش شکه شد اما خیلی زود بهتش به اخم غلیظی تبدیل شد و با جدیت گفت : مسخره بازی در نیار اومدی اینجا که چی بشه باز گند بزنی به زندگیم ..که فرق کردم دلم میخواست چی ببینی به بد بخت که هنوز از عشق شوهر خیانت کارش میسوزه..
ولی اشتباه کردی جئون جونگکوک من دیگه اون دختر بچه ای که منتظر بود تو کوچکترین محبتی بهش بکنی نیستم... حالم ازت بهم میخوره از زندگی گمشو بیرون


های دخترا شب خوش
نمی‌خواستم اینبار انقدر کم بزارم اما بخاطر درخواست های زیاد شما گذاشتم قدرش رو بدونیدا چون با اینکه الان سر درد خفیفی دارم اما بازم براتون نوشتم
دیدگاه ها (۸)

ادامه پارت 113طعنه محکم به شونه جونگکوک زد و از کنارش رد شد ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 114 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩با...

پارت ۱۱۰ حذف شده

امروز تولد کیم تهیونگ کسی که استایلش قانون می سازه صداش خاطر...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 101 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩شک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط