Part

#Part56



اخم کردم و مشکوک گفتم :
- تو باندت دختر آوردی؟
#یاشار
از ورودم داشت حالم از مهمونی بهم میخورد.
مهمونی که نه ...
در واقع یه تله برای جذب اطلاعات و اعتماد
که بعدش تو یه فرصت مناسب استفاده کنن
تکیه ام و از مبل گرفتم و سمت نیلوفر خم شدم
دستی به ریشم کشیدم و با نیشخند خیلی آروم صحبت کردم :
- یه دلیلی داشته که دختر آوردم!
ربطش به تو؟
سریع چشم هاشو روهم فشار داد :
- ببین . گوش کن یاشار ...
اینهمه سال احتیاط کردی که یه لحظه هم پست رفت نداشته باشی ....
به همشون گند نزنن !
اینو مطمعن باش که یا واسه نیاز خودش وارد شده یا جاسوسه !
اشتباه نکن ‌. من ک
با صدای محکمی بین اراجیفش گفتم :
- بسه دیگه . کیان کجاست ؟
#نیلوفر
آه خدا .
با شنیدن اسم کیان یسره از مشروبم خوردم و با اخم گفتم :
- کجاست بنظرت ؟! دور دختر بازیش
از جام پاشدم .
منه احمق با خودم چی فکر کردم ؟؟
مهمونی که فقط اسم من توش باشه از صد فرسخی اون رد نمیشه ...
معلومه واسه کیان اومده ... چقد من احمقم ...
دیدگاه ها (۰)

#Part57#یاشار با رفتن نیلوفر به شاهرخ زنگ زدم :- جونم آقا در...

#Part58با دیدن شماره کیان پوزخندی زدم :- به ! سلام به ستاره ...

شخصیت جدید نیلوفر

#Part55#نیلوفربا پخش کردن خبر مهمونی امشب تمام تلاشم و کردم ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط