حاصل بارش من نوگل خندانی شد

حاصل بارش من نوگل خندانی شد
حاصل خنده ی تو خانه ی ویرانی شد

شهرت چشم تو در باغ چنان پیچیده
بعد از آن شهر پر از عاشق حیرانی شد

صد چو من خام ببین غرقه به خون از عشقت
می کشد ضجّه  و در راه تو قربانی شد

از پریشانی مویت شدم آشفته و بعد
هر غزل بافته ی موی پریشانی شد

من اسیرِ غم و در گوشه ِ زندان سخن
این چنین مات، قلم گشته و زندانی شد

همه را بخت بلند است به کامِ دلِ خویش
مگرم قسمت من جز شب بارانی شد ؟

تا که یک بیت بسازم من از آن چشم سیاه
صد غزل شور بر آورده و طوفانی شد

 
#کمال_حسینیان
دیدگاه ها (۴)

حاصل بارش من نوگل خندانی شدحاصل خنده ی تو خانه ی ویرانی شدشه...

حضور آرامت در کنارم نیست…..

وقتی دلش گرفت جهان را قفس کشید تنها مرا کشید و تو را هم نفس ...

قصدِ مناز حیات،تماشای چشمِ توست...ای جان به فدای چشمِ توبا ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط