رمان عشق و نفرت

رمان عشق و نفرت


پارت ۱۲


خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک


سانگ :چی شده بود🙄


جونگ کوک :مسموم شده بود 😐

نشستیم داشتیم میوه می خوردیم که من رفتم داخل اتاق یهو سانگ پشت سر من آمد


سانگ : خانم کوچولو جونگ کوک ماله من😑

آت: فعلا که ما می خواییم ازدواج کنیم و به فکر بچه هم هستیم😏

سانگ :اما من جونگ کوک رو دوست دارم 😡

آت:بچه برو به فکر درس و مشقت باش

آت رفت بیرون


ویو سانگ

من جونگ کوک رو دوست دارم اون برای من باید آت رو یک کاری کنم آره


سانگ هم آمد نشست پیشم


جونگ کوک :بریم آت 🙂

آت:آره بریم عشقم💖

جونگ کوک :چی گفتی؟

آت:گفتم عشقم🎀

جونگ کوک :آها🙂‍↕️


جونگ کوک :مامان ما دیگه داریم میریم

مامان جونگ کوک:ا پسر خب باشه بسلامت برین

من و جونگ کوک سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ی خودمون رسیدیم

آت:اخیش

جونگ کوک :برو لباسات رو در بیار الان کثیف میشن 😐

آت:نمی تونم از پله ها برم بالا 😔

جونگ کوک آمد آت رو بغل کرد بردش گذاشتش داخل اتاق

آت:مرسی جونگ کوک 💖

جونگ کوک :زودباش

آت:جونگ کوک خیلی دوست دارم ❤️ راستی اون دختر کی بود😐


جونگ کوک :وقتی دنبالت آمد چی گفت؟


آت:هیچی می‌گفت من جونگ کوک رو دوست دارم جونگ کوک برای منه . فلان و امان😂


جونگ کوک :تو چیگفتی ؟

آت:من گفتم که من و. جونگ کوک می خواییم ازدواج کنیم به فکر بچه هم هستیم 😁

جونگ کوک :خوب گفتی آفرین😂


خلاصه رفتیم خوابیدیم


آت:جونگ کوک خیلی خوبی میدی 🤤

جونگ کوک :میدونم

آت:خیلی بدی دارم ازت تعریف میکنم

خوابمون برد که صبح شد آت بلند شو صبحونه درست کرد


مایل به پارت بعد هستین توی کامنتا بگین لطفاً حمایت کنید 💖🎀
دیدگاه ها (۱)

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۰تهیونگ :ولی چی جیا:خب من لباسم تهیونگ...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط