P

P13💫




-فرشته کوچولو نمی‌خوای بخوابی؟
&چرا دیلی خوابم میاد{می‌ره بغلش و سرشو فرو می‌کنه توی سینش و چشماشو می‌بنده}
-پس بریم بخوابیم بابایی؟
&بلیم بابایی
-باشه پس {آروم بغلش می‌کنه و میبرتش بالا تو اتاق خودشو میزارتش تو تخت و پتو رو روش می‌کشه و پیشونیش رو میبوسه}
&اینجا میخوابم تو اتاق شما؟
-اره عزیزم
&شما نمیخوابید؟
-چرا عزیزم میرم پایین زود میام
&میشه نلین؟
-چرا عزیزم
&من دیلی میتلسم
-الهی فدات شم من قول میدم زود برمی‌گردم قول
&باشه ام تلوخدا زود بلگرد
-چشم فرشته کوچولوم{خم میشه و گونشو میبوسه و می‌ره پایین}




یونگی«رفتم پایین وسایل پانسمان رو برداشتم با یه دونه مسکن میخواستم برم بالا که یادم افتاد الان قراره خیلی دردش ‌لگیره پس بهتره براش خوراکی هم بردارم برگشتم تو آشپزخونه و از تو کابینت کلی خوراکی برای یوری برداشتم و رفتم بالا و اروم در اتاقش و باز کردم و رفتم پیشش رو تخت نشستم
& بابا
-جونم
&اونا چین
-اینا برای پانسمانن
&ب...بابا{ترسیده و می‌ره عقب}
-هششش نترس فندوقم قول میدم زود تموم بشه
&اگه دلدم بگیره؟
-زود تموم میشه باشه؟
&اوم باشه
-خیلی خوب بیا بغل بابایی شروع کنم{آروم بغلش می‌کنه}
&وایی{سرشو فرو می‌کنه تو سینش و تیشرتشو چنگ میزنه}
-هشش آروم باش فسقلم
&خیلی میتلسم
-میدونم اما لطفا تحمل کن
&هوف باشه
-هر وقت آماده بودی بگو شروع کنم
&امادم{استرس}
{استینشو میده بالا و باند بازوش رو باز می‌کنه و پماد قبلی رو پا پنبه پاک می‌کنه که جیغ یوری در میاد}
-هششش الان تموم میشه
&{بیشتر سرشو فرو می‌کنه تو سینش}
{پماد رو به بازوش می‌کنه و با باند می‌بنده}
&{گریه}
-جونم جونم آروم باش عزیزم
&تموم نشد؟{چشمای اشکی و حال بد}
-بدنت هنوز مونده نفسم
&وایی نه تلوخدا{بغلش و دوباره گریش میگیره}
-الهی قربون اون چشمات برم بابایی تروخدا اینطوری نکن من طاقت ندارم ترو اینطوری ببینم دکتر گفته باید هر چند ساعت یه بار پانسمان کنی
&بابا خیلی درد دالم
-الهی دردت به جونم میدونم چقدر درد داری کاش من جات بودم{برش می‌گردونه و محکم بغلش می‌کنه و اشکاشو پاک می‌کنه}
&خدانتونه
-الان میزاری بدنتم پانسمان کنم؟
&باشه
{آروم میخوابونتش رو تخت و لباسشو مییده بالا و باندشو باز می‌کنه}
-قشنگم هر موقع دردت گرفت میتونی به بازو چنگ بزنی باشه؟
&باشه
-خوب شروع میکنم{آروم آروم بدنش رو تمیز میکنه و پماد میزنه}
&آیی{محکم به بازوش چنگ میزنه}
-{با باند شکمشو می‌بنده} تموم شد بابایی{بلندش می‌کنه و دراز می‌کشه و یوری رو میخوابونتش تو بغلش}






ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۳)

P14💫-الهی بمیرم برات بابایی خیلی دردت گرفت؟&خدا نتونه-فرشته ...

P15💫ساعت پنج صبح//یونگی«با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و ب...

P12💫{صدای زنگ در}-غذارو آوردن من میرم در باز کنم & باشه -خوب...

P11💫&به چیز سبک-عه چرا&اشتها ندارم زیاد-باشه عزیزم پس من زیر...

P3🍯-خوشگلم پیتزا میخوری؟&اوم-بیا اینجا بشین قشنگم اهان خوب ب...

part5🦋✓{کش رو دور دستش محکم بست}&{شروع کرد به گریه کردن}-یکم...

part18🦋-جونم جونم بابایی چیشدی تو خوشگلم نه نه گریه نکن گریه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط