کاش الان یه حمیده خیر آبادی در حالی که

کاش الان یه حمیده خیر آبادی در حالی که
چادر دور کمرشه
با یه استکان چایی میومد پیشم میگفت:
خُبه خُبه
‏درست میشه قربونت برم چاییتو بخور :)🌈☕️
دیدگاه ها (۱)

من سِپُردم به خودش، هَر چه خدا مي خواهد ..♥️✨

[ اول و پایان هر دردیم ما، دالیم ما :)!✨ ]

هزار عاشق دیوانه در من است، که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی ک...

"ارمغان چهره‌ی زیبای او هنگامی که من خود را در چشم های درشتَ...

پارت ۱۵نامی. آقای دکتر حالم دخترم چطوره دکتر. خب خداروشکر خو...

رمان اوشی نوکو قسمت اول🔮روبی آکوا بزرگ شدن🎀منم هنوز به ایدلی...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۵#پایان فلش بکجیمین: اینجوری شد دیگهما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط