خاطرات

#خاطرات

بعدازرفتنت رودخانه ای ازاین اتاق گذشت

و من نه سیبی بودم که به دست کسی برسم

و نه برگی خشک که به جایی گیر کنم

قایقی کاغذی بودم پر از کلماتی از تو

حالا سالهاست ماهیانی با حافظه طولانی

داستان غرق شدنم را دور پاهایت تعریف
میکنند
دیدگاه ها (۹)

برایم بلوز بافتیبرایت......روسریت را باز کن مردها فقط گیسو ب...

پیشانی‌ام را می‌بوسیو قسم می‌خوریآخرین زنی هستم که دوستش خوا...

کم نامه ی خاموش برایم بفرستاز حرف پرم گوش برایم بفرستدارم خف...

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط