به خویت کرده ام عادت ولی این بارمیترسم

به خویت کرده ام عادت، ولی این بارمیترسم
من از تکرار بی پایان ِ این تکرار میترسم

توگفتی می روم شایدکه فرداقسمتت باشم
من از این وعده هایِ پوچِ لا کردار میترسم
ز
همین دیروزمیگفتی که بی توزود میمیرم
من از این حرف هایِ شوخیِ دلدار میترسم

به رسوایی دلی دارم که ازدردت بسی نالد
من از اندوهِ وحشتناکِ این گیتار میترسم

نمی دانم چه شعری گویم ازدرددلم کاهد
من از گفتارِمعنی دارِ این اشعار  میترسم
دیدگاه ها (۶)

اون سال پاییز نخواستکه ساعت مچی شو یه ساعت به عقب تر برگردون...

که اگرهمه ےعالمقصدضرررساندن بهتوراداشته باشندوخدانخواهدنمی ت...

بنشین شعر بگویم نفست تازه شودغزلی ناب بگویم که غمت تازه شودب...

ًمهمانِ نگاهم شو ، در یک شب رویاییبگشای به روی من ، یک پنجره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط