سرمان پر از درد

سرمان پر از درد
چشم بر دیوار ,
شکم هایمان نیمه ی خالی را می بینند
گیج می خوریم و خیابان می پیچد دورِ گلومان
تصادف پی در پی کلمات و خفگی ..
صداها گوش مان را تکان می دهد
خرد شدن حرفها زیر دندان
بمب و شلیکِ گلوله هایی
که تن های زخمی را لمس می کنند..
دست در جیب می بریم و چشم در می آوریم
قلب و مغزهای متلاشی..
سرهای زیادی هستیم روی تنِ مان..
لبخند می زنیم
نفس می کشیم
با سینه هایی که از گذشته
تیر می کشد..
تاکسیدرمی هایی که راه می رویم
لبخند می زنیم
و آماده شلیک
به کفتاری که مارا بُو می کشد...!!!
دیدگاه ها (۱)

بگذار که درها همگی بسته بمانند !وقتی که ؛نگاهی نگران پشتِ در...

عقلِ کسی ،به منطقِ ما قد نمی دهد ...!باشد قبول !کلِّ جهان خ...

مادربزرگ حواسش به شمعدانی ها بود گاه حتی همین کهچرخی میزد کن...

در سرزمین من زن و نفت تاریخ مشترکی دارند نفت به استعمار انگل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط