زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۲۶
سکوت شد. حتی خود سومین هم از چیزی که گفته بود شوکه مونده بود. تهیونگ ، بعد از اینکه فهمید اشتباه نشنیده خندید حرصی ترین خنده ای که میتونست بکنه من گفتم برادرت دزدی کنه ؟ سومین که حالا این اشتباه رو کرده بود ؛ تصمیم گرفت حداقل زود کوتاه نیاد . اما بغض توی گلوش هر لحظه گنده تر میشد. اون به من چه ربطی داشت؟ دیدی چجوری انداختم بیرون . من مسئول عوضی بودن برادرت نیستم عزیزم ؟ سومین انگار جواب تهیونگ رو نمیداد. هنوز درگیر ادامه ی جملهی قبلیش بود و وقتی سر بلند کرد تهیونگ متوجه صورت خیسش شد. به من چه ربطی داشت که مثل یه آشغال باهام رفتار کردید؟ تهیونگ به اشکهایی که روی صورتش غلت میخورد نگاه کرد و پوزخند زد: اینجا باهات مثل آشغال رفتار شده؟ میخوای بدونی واقعا چجوری یه آشغال رفتار میشه؟ سومین نمیتونست انکار کنه اینجا واقعا رفتار خوبی باهاش دارن اما بعد از مدت احساس دورانداخته شدن ته قبلش اینقدر بزرگ شده بود که توانایی درک همه چیز رو ازش گرفته بود. کیونگسو جلو اومد و حالا خیلی نزدیک بنظر میرسید اگه میخوای تجربه کنی بگو . از این ببعد واقعا مثل یه آشغال باهات رفتار میکنم تا بفهمی ... تهیونگ واقعا عصبانی بنظر میرسید با اون چشمهای درشتش بهش خیره مونده بود و قلب سومین توی گلوش میز
تهیونگ واقعا عصبانی بنظر می.رسید با اون چشمهای درشتش بهش خیره مونده بود و قلب سومین توی گلوش میزد. دستش از عقب به آهستگی کشیده شد انگار. بکهیون تنها کسی بود که هنوز حواسش به دوربینهای این اتاقی بود. _بسه دیگه. ما میریم! آهسته گفت و سومین رو دنبال خودش کشید. حرف دیگه ای گفته نشد. حتی برنگشت نگاهش کنه بیرون که اومدند چند دقیقه ای هق هقهای آهسته سومین بود و بالآخره بکهیون گفت باشه دیگه... گریه نکن ! سومین اما گوش نمیداد. اشکهاشو پاک کرد اما به گریه کردن ادامه داد بکهیون دوباره :گفت نکنه میخوای اشکهاتو پاک کنم ؟ گریه نکن دیگه! سومین دوباره با آستین لباسش اشکهاشو پاک کرد و دیگه گریه نکرد و فقط آهسته سکسکه می.کرد چند لحظه سکوت بود و بکهیون :گفت چون دلم به حالت سوخته ، بهت میگم ماجرای پدر کیونگسو چیه! ولی اگه دیگه گریه نکنی میگم سومین داشت نگاهش میکرد گونه هاش و نوک بینیش قرمز بودن و این خیلی کیوت بود. با صدایی گرفته :گفت دیگه گریه نمیکنم بکهیون به اشتیاقش خندید الآن که نه اگه بعدا هم گریه نکردی می گم تا آخر عمرم گریه نکنم؟ حداقل تا وقتی که بهت میگم!
پارت ۲۶
سکوت شد. حتی خود سومین هم از چیزی که گفته بود شوکه مونده بود. تهیونگ ، بعد از اینکه فهمید اشتباه نشنیده خندید حرصی ترین خنده ای که میتونست بکنه من گفتم برادرت دزدی کنه ؟ سومین که حالا این اشتباه رو کرده بود ؛ تصمیم گرفت حداقل زود کوتاه نیاد . اما بغض توی گلوش هر لحظه گنده تر میشد. اون به من چه ربطی داشت؟ دیدی چجوری انداختم بیرون . من مسئول عوضی بودن برادرت نیستم عزیزم ؟ سومین انگار جواب تهیونگ رو نمیداد. هنوز درگیر ادامه ی جملهی قبلیش بود و وقتی سر بلند کرد تهیونگ متوجه صورت خیسش شد. به من چه ربطی داشت که مثل یه آشغال باهام رفتار کردید؟ تهیونگ به اشکهایی که روی صورتش غلت میخورد نگاه کرد و پوزخند زد: اینجا باهات مثل آشغال رفتار شده؟ میخوای بدونی واقعا چجوری یه آشغال رفتار میشه؟ سومین نمیتونست انکار کنه اینجا واقعا رفتار خوبی باهاش دارن اما بعد از مدت احساس دورانداخته شدن ته قبلش اینقدر بزرگ شده بود که توانایی درک همه چیز رو ازش گرفته بود. کیونگسو جلو اومد و حالا خیلی نزدیک بنظر میرسید اگه میخوای تجربه کنی بگو . از این ببعد واقعا مثل یه آشغال باهات رفتار میکنم تا بفهمی ... تهیونگ واقعا عصبانی بنظر میرسید با اون چشمهای درشتش بهش خیره مونده بود و قلب سومین توی گلوش میز
تهیونگ واقعا عصبانی بنظر می.رسید با اون چشمهای درشتش بهش خیره مونده بود و قلب سومین توی گلوش میزد. دستش از عقب به آهستگی کشیده شد انگار. بکهیون تنها کسی بود که هنوز حواسش به دوربینهای این اتاقی بود. _بسه دیگه. ما میریم! آهسته گفت و سومین رو دنبال خودش کشید. حرف دیگه ای گفته نشد. حتی برنگشت نگاهش کنه بیرون که اومدند چند دقیقه ای هق هقهای آهسته سومین بود و بالآخره بکهیون گفت باشه دیگه... گریه نکن ! سومین اما گوش نمیداد. اشکهاشو پاک کرد اما به گریه کردن ادامه داد بکهیون دوباره :گفت نکنه میخوای اشکهاتو پاک کنم ؟ گریه نکن دیگه! سومین دوباره با آستین لباسش اشکهاشو پاک کرد و دیگه گریه نکرد و فقط آهسته سکسکه می.کرد چند لحظه سکوت بود و بکهیون :گفت چون دلم به حالت سوخته ، بهت میگم ماجرای پدر کیونگسو چیه! ولی اگه دیگه گریه نکنی میگم سومین داشت نگاهش میکرد گونه هاش و نوک بینیش قرمز بودن و این خیلی کیوت بود. با صدایی گرفته :گفت دیگه گریه نمیکنم بکهیون به اشتیاقش خندید الآن که نه اگه بعدا هم گریه نکردی می گم تا آخر عمرم گریه نکنم؟ حداقل تا وقتی که بهت میگم!
- ۴.۰k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط