یه روزی میاد که با خودمون فکر میکنیم پس روزای نوجوونیمون

یه روزی میاد که با خودمون فکر میکنیم پس روزای نوجوونیمون چجوری گذشت؟ بعد هم حتما یادمون میاد که چقدر بیخودی برای دلیلای مسخره و آدمای بی ارزش خودمون رو حرص دادیم. یادمون میاد به جای اینکه فقط از اون چند سال استفاده کنیم و خوش بگذرونیم؛
همش رو نشستیم آغوشِ غم بغل گرفتیم و غصه خوردیم.
آخه چرا؟ چرا باید فکر کسی باشیم که اصلا فکرمون نیست؟ چرا باید برای مشکلاتِ دیگران ناراحتی کنیم؟
چرا باید به خاطرِ درسا و نمره ها خودمون رو غمگین کنیم؟ چرا خب؟؟ چرا غصه بخوریم وقتی بیشترین آزادی رو داریم؟ وقتی میتونیم بیرون بریم و دوستامون رو خونمون دعوت کنیم؟ وقتی میتونیم شیطنت کنیم و قهقهه بزنیم و مثل دیوونه ها توی خیابون بدویم و بادکنک بگیریم؟ باید یه کاری کنیم که ما هم برای نوه ها و بچه های آیندمون خاطراتِ هیجان انگیزی واسه تعریف کردن داشته باشیم. پس خوشحال باشیم
#تِدی
#deep-feeling
دیدگاه ها (۱۵)

دارم کم کم یاد میگیرم واسه آدمای بی ارزش ننویسم،حرف نزنم، در...

آن روزها هر وقت موهایت را باز می کردی،باد وزیدن میگرفت!این خ...

کی گفته بدون تو خوش نمیگذره؟ بهتره این فکرارو از سرِت بیرون ...

میپرم دلهره کافیست خدایا تو ببخشخودکشی دست خودم نیست خدایا ت...

لایو ویورس جونگکوک:🐰‌🐰اوه؟ میتونیم شخصیت رو شخصی سازی کنیم! ...

درد و دل کردن های حضرت زهرا با حضرت ام البنین

پارت ۵۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط