قلب سیاه نشان سرخ
با بدنی عرق کرده...یهو از روی تخت پریدم
اه..خدایا خواب بود
گردنم درد میکرد ، استرسی توس خواب کشیدم اگه یک قاتل منو میگرفت این استرس رو نمیکشیدم
لباسم به بدنم چسبیده بود بلند شدم و سمت حموم رفتم
لباسام رو در اوردم و زیر دوش وایستادم
اب سرد رو باز کردم و هیچ حرکتی نکردم
وقتی یکم سرحال شدم و خوابم از چشمام رفت اومدم بیرون
حوله رو دور بدنم پیچیدم و جلوی اینه وایستادم
بعد از خشک کردن موهام یک تاپ با شلوارک از کمد در اوردم و پوشیدم
سمت لب تاپ رفتم و روی صندلی نشستم
لب تاب رو باز کردم
دوربین هایی که خودم کنار دوربین های اتاق جونگکوک گذاشته بودم روشن بودن
وقتی اومدم ببینم توی اتاق جونگکوک چخبره یه لحظه دیدم هیچکی نیست
جونگکوک خونه نیست ؟
سرم رو تکون دادم و سمت دوربین های دیگه هم رفتم
اه جونگکوک از چیزی که من میشناختم زرنگ تره
تنها جایی که دوربین نداره اتاق من و یک اتاق دیگست که حتی نمیدونم توش چیه
و جوری که از اون در محافظت میشه فکر کنم از رییس جمهور محافظت نمیشه
بعد از حدودا دو ساعت و فرستادن اطلاعات به سیستم اداره پلیس تازه فهمیدم درد گردنم بدتر شده
لب تاپ رو بستم و سمت در رفتم الان نیاز داشتم یکم اب بخورم و برم فیلم ببینم
داشتم اروم راه میرفتم که صدایی تولید نکنه
توی اشپز خونه کسی نبود
یک لیوان اب ریختم و داشتم میخوردم که یهو یک دستی دور کمرم حلقه شد
با تعجب برگشتم و تا اومدم فحش بدم ببا چشم های خسته و خوار جونگکوک مواجه شدم
از دهنش بوی الکل میومد
پس رفته بود الکل بخوره
بینیش رو به بینیم میمالوند و سرشو برد داخل گردنم
عمیق نفس میکشید
لیوان اب رو روی میز کناریم گذاشتم
نفس های جونگکوک روی گردنم....زیادی داغ بود
نمیدونم چرا بدنم وقتی جونگکوک بهم دست میزد ناتوان میشد جوری که انگار قطع نخاع شده
یهو صدای بم جونگکوک کنار گوشم لرزه به تنم اورد
جونگکوک:«میشه...امشب پیشت بخوابم ؟؟ »
اون داشت ازم خواهش میکرد
ناخداگاه سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و دیگه خودمو روی زمین حس نکردم
جونگکوک منو بغل کرده بود و داشت سمت اتاق خودش میرفت
.
.
.
.
.
اه..خدایا خواب بود
گردنم درد میکرد ، استرسی توس خواب کشیدم اگه یک قاتل منو میگرفت این استرس رو نمیکشیدم
لباسم به بدنم چسبیده بود بلند شدم و سمت حموم رفتم
لباسام رو در اوردم و زیر دوش وایستادم
اب سرد رو باز کردم و هیچ حرکتی نکردم
وقتی یکم سرحال شدم و خوابم از چشمام رفت اومدم بیرون
حوله رو دور بدنم پیچیدم و جلوی اینه وایستادم
بعد از خشک کردن موهام یک تاپ با شلوارک از کمد در اوردم و پوشیدم
سمت لب تاپ رفتم و روی صندلی نشستم
لب تاب رو باز کردم
دوربین هایی که خودم کنار دوربین های اتاق جونگکوک گذاشته بودم روشن بودن
وقتی اومدم ببینم توی اتاق جونگکوک چخبره یه لحظه دیدم هیچکی نیست
جونگکوک خونه نیست ؟
سرم رو تکون دادم و سمت دوربین های دیگه هم رفتم
اه جونگکوک از چیزی که من میشناختم زرنگ تره
تنها جایی که دوربین نداره اتاق من و یک اتاق دیگست که حتی نمیدونم توش چیه
و جوری که از اون در محافظت میشه فکر کنم از رییس جمهور محافظت نمیشه
بعد از حدودا دو ساعت و فرستادن اطلاعات به سیستم اداره پلیس تازه فهمیدم درد گردنم بدتر شده
لب تاپ رو بستم و سمت در رفتم الان نیاز داشتم یکم اب بخورم و برم فیلم ببینم
داشتم اروم راه میرفتم که صدایی تولید نکنه
توی اشپز خونه کسی نبود
یک لیوان اب ریختم و داشتم میخوردم که یهو یک دستی دور کمرم حلقه شد
با تعجب برگشتم و تا اومدم فحش بدم ببا چشم های خسته و خوار جونگکوک مواجه شدم
از دهنش بوی الکل میومد
پس رفته بود الکل بخوره
بینیش رو به بینیم میمالوند و سرشو برد داخل گردنم
عمیق نفس میکشید
لیوان اب رو روی میز کناریم گذاشتم
نفس های جونگکوک روی گردنم....زیادی داغ بود
نمیدونم چرا بدنم وقتی جونگکوک بهم دست میزد ناتوان میشد جوری که انگار قطع نخاع شده
یهو صدای بم جونگکوک کنار گوشم لرزه به تنم اورد
جونگکوک:«میشه...امشب پیشت بخوابم ؟؟ »
اون داشت ازم خواهش میکرد
ناخداگاه سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و دیگه خودمو روی زمین حس نکردم
جونگکوک منو بغل کرده بود و داشت سمت اتاق خودش میرفت
.
.
.
.
.
- ۹۱
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط