امروز یک مرده شور را دیدم

امروز یک مرده شور را دیدم . . . .


انچنان زیبا میشست ,


که لکه ای هم باقی نمی ماند . . . .


نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید ،


و مدام گریه میکند . . . .


و مادرم نیز نفرینش می کند . . . .


او که مرد خوبیست . . . .


من دوستش دارم . . . .


فقط کاش ناخن هایش را میگرفت ،


تمام بدنم را زخم کرد . . . . !



"دلم زیادی روشن بود ، سوخت"
دیدگاه ها (۷)

نـــــه اینکــــــه فکــر کنی دیوانه شـــده ام ,نه . . . . !...

As I stared into your eyes ,you asked me why I was about to ...

iدختر: شنیدم داری ازدواج می کنی . . . . ؟؟؟مبارکه . . . . خو...

میدونی . . . .باید بفهمی وقتی دلت میگیره ,تنهایی . . . .باید...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط