~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت : 11
تهیونگ : بیا بریم
رفتیم اون طرف پاساژ که یک مغازه بزرگ داشت اما خیلی بزرگ هم نبود ولی طلا و دستبند های خیلی قشنگی داشت بنظر خیلی گرون بودن
تهیونگ : کدوما رو میخوای انتخاب کن
جیییغ همه شون خیلی قشنگ بودن نمیدونستم کدوما رو انتخاب کنم
ا.ت : حالا که اون اذیتم کرده الان موقه شه منم تلافی کنم (به خودش گفت)
ی دستبند طلایی زنجیر دار دیدم خیلی قشنگ بود اما خیلی هم گرون بود
ا.ت : این دستبنده رو میخوام خیلی قشنگهههه
تهیونگ بهم پوز خندی زد : فقط همین؟ چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا.ت : نه ، فقط اونو میخوام
تهیونگ : بزار کمکت کنم مثب اینکه اولین بارته تو این شرایط قرار گرفتی
ی گردنبند یاقوتی و سرویس طلا از یاقوت خرید و رفتیم سوار ماشین شدیم
تا قبل از اینکه تو مغازه طلا فروشی بودیم شاد بنظر می اومد اما الان که تو ماشینیم انگار عصبی بود اخماش تو هم بود
تهیونگ : بادیگارد سونگ
بادیگارد سونگ : بله قربان
تهیونگ : یه لحظه با راننده از ماشین پیاده شو و بیرون وایسا
بادیگارد سونگ : چشم قربان
از حرف تهیونگ تعجب کردم راننده ماشینو کنار زد و با بادیگارد سونگ از ماشین پیاده شد تهیونگ عصبی بود
تهیونگ : چرا بهش نگاه کردی؟
ا.ت : به کی؟
تهیونگ : به بادیگاردم
ا.ت : ببینم تو حسودیت شده؟
تهیونگ : نه چرا باید حسودیم بشه ، تو مال منی و من دوست ندارم نگاهت جز من به سمت کسی دیگه باشه فهمیدی ا.ت؟
ا.ت : هویی تند نرو ، بخوام میتونم چشمامو به سمت کس دیگه ای کنم
تهیونگ : ا.ت دوباره شروع نکن میدونی عصبی بشم خودم نیستم
بهش نگاه کردم نگاهی که با بغض همراه بود
تهیونگ : بیا بریم
رفتیم اون طرف پاساژ که یک مغازه بزرگ داشت اما خیلی بزرگ هم نبود ولی طلا و دستبند های خیلی قشنگی داشت بنظر خیلی گرون بودن
تهیونگ : کدوما رو میخوای انتخاب کن
جیییغ همه شون خیلی قشنگ بودن نمیدونستم کدوما رو انتخاب کنم
ا.ت : حالا که اون اذیتم کرده الان موقه شه منم تلافی کنم (به خودش گفت)
ی دستبند طلایی زنجیر دار دیدم خیلی قشنگ بود اما خیلی هم گرون بود
ا.ت : این دستبنده رو میخوام خیلی قشنگهههه
تهیونگ بهم پوز خندی زد : فقط همین؟ چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا.ت : نه ، فقط اونو میخوام
تهیونگ : بزار کمکت کنم مثب اینکه اولین بارته تو این شرایط قرار گرفتی
ی گردنبند یاقوتی و سرویس طلا از یاقوت خرید و رفتیم سوار ماشین شدیم
تا قبل از اینکه تو مغازه طلا فروشی بودیم شاد بنظر می اومد اما الان که تو ماشینیم انگار عصبی بود اخماش تو هم بود
تهیونگ : بادیگارد سونگ
بادیگارد سونگ : بله قربان
تهیونگ : یه لحظه با راننده از ماشین پیاده شو و بیرون وایسا
بادیگارد سونگ : چشم قربان
از حرف تهیونگ تعجب کردم راننده ماشینو کنار زد و با بادیگارد سونگ از ماشین پیاده شد تهیونگ عصبی بود
تهیونگ : چرا بهش نگاه کردی؟
ا.ت : به کی؟
تهیونگ : به بادیگاردم
ا.ت : ببینم تو حسودیت شده؟
تهیونگ : نه چرا باید حسودیم بشه ، تو مال منی و من دوست ندارم نگاهت جز من به سمت کسی دیگه باشه فهمیدی ا.ت؟
ا.ت : هویی تند نرو ، بخوام میتونم چشمامو به سمت کس دیگه ای کنم
تهیونگ : ا.ت دوباره شروع نکن میدونی عصبی بشم خودم نیستم
بهش نگاه کردم نگاهی که با بغض همراه بود
- ۱۳.۵k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط