ادامه پارت قبل

ادامه پارت قبل

لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی زود هواسش رو جمع کرد نگاهی به چهره هویون که مثله همیشه درهم بود و چهره جیمین پر اراده
کرد نگذاشت سکوتی میان آنها ایجاد بشه پس خیلی زود نجوا کرد : بچه ها بهتره بریم بخوابیم فردا همه مون کار های مهمی داریم
جیمین : بزار یکم دیگه بشینم
هویون بلند شد و بیخیال دستشو طرفه جیمین دراز کرد : راست میگه پاشو بریم ....جیمین دست در دست هویون گذاشت و از روی چمن ها بلند شد
و هر سه آنها به سمته عمارت پر رمز و راز حرکت کردند،
با شب بخیر گفتن هر یکی به اتاق خودش رفت چهار تا اتاق بود دوتا کنار هم یکی ماله جیمین و یکی ماله جونگ کوک بود اتاق های روبه روی یکی ماله هویون و اون یکیش خالی،
جونگ کوک با ورودش به اتاقش خسته سمته تخت رفت بعد از کشیدن کتش دراز کشید صدای تیک پیام گوشی به گوش اش خورد
گوشی رو برداشت و روی پیام زد شماره یه سول بود کنجکاو پیامش را خواند بلافاصله خودش هم شروع به تایپ کردن کرد

((برای اینکه بدونید چی گفتن حتما اسلاید های چت شون رو ببینید))

جونگ کوک با خنده رو لب روی گوشی را کنار گذاشت حیرت زده زمزمه کرد : دختره ناز و کیوتیه اما توی زندگی من عشق جایی نداره



..شما نظری ندارید یعنی سایه شب کیه
چرا داره این کارو میکنه ؟ منتظره نظرم
دیدگاه ها (۳۱)

﴿ برده ﴾۱۵. part شب سرد باران تند تیزی که می‌بارید همه جا رو...

﴿ برده ﴾۱۶. part بازم یه شب دیگه گذشت اگه با دورغ بود یا نق...

﴿ برده ﴾۱۴. part مادرم نباید انقدر زود از پیشم میرفت تون حق ...

﴿ برده ﴾۱۳. part منطقه نوون...عمارت‍...دوره میز شام تنها ن...

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

﴿ برده ﴾ ۱۰. part جیمین حرصی پا کوبید روی زمین و به مبل تکیه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط