p

p3
"فردا صبح
&تهیونگ صبح زود بیدار شد و رفت شرکت دو ساعت بعدش هم ات بیدار شد اومد پایین دید ته نیست فهمید رفته سرکار تصمیم گرفت به دوستش زنگ بزنه که برن بیرون....
+الو لیا(دوستش)
~به به ات خانم چیشد یاد ما کردی
+زر نزن ببینم میای بریم بیرون
~اجازه داد بهت
+نه دیگه نمسخوام ازش اجازه بگیرم
~افرین دختر قوی باش
+میای بریم شهربازی
~ارهههه اماده شو بریم
+ا...الان؟....الو؟ الوو؟
اهه همیشه بدون اینکه منتظر جواب وایسه قط میکنه
&لیا دوست اته اونها از دبیرستان باهم دوست بودن تا الان و بهترین دوستای هم بودن لیا به ات حسودی میکرد اما جلوی ات خودشو معمولی نشون میداد چون اون قبل از اینکه ات ازدواج کنه روی تهیونگ کراش داشت و بهش علاقه داشت
+اماده شدم تیپ خوبی واسه شهربازی نداشتم پس تصمیم گرفتم برم دنبالش تا تو راه بهش بگم میریم خرید
رفتیم خرید و شب برگشتیم
" شب
دیدگاه ها (۱۱)

لباس ات برای خرید

p4"شبات ویورفتم خونه ته هنوز نیومده بود...نگران شدم...یعنی ک...

p2با چیزی که دیدم خوشکم زد.... +ت..تو کی اومدی؟ _تا الان کجا...

لباس ات

جیمین فیک زندگی پارت ۸۲# جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خون...

(وقتی با پسر عموت گرم میگیری..)«p2»لیا تو تخت دراز کشیده بود...

فصل دوم رمان برادر های ناتنی من پارت اول: بعد از اون شب ات ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط