پارت
پارت ۳۹
چند روزی از این ماجرا گذشت و دیگه خبری از تهیونگ نبود
روزی وقتی جی را از پله ها پایین میومد لحظه ای توقف کرد و به حرفای جونگکوک گوش میکرد
جونگکوک:اون رفته
مادرجونگکوک:یعنی چی کجا رفته
جونگکوک:رفته خارج از کشور
پدرجونگکوک:چرا
جونگکوک:تهیونگ گفته که میخواد چند وقتی از کره دور باشه تا بتونه دوباره خودشو پیدا کنه اون رفته و نمیدونیم کی برمیگرده قبل رفتنش گفت خیلی پشیمونه و میخواد برای یبارم که شده جی را رو ببینه و ازش معذرت خواهی کنه اون خودشم میدونه کار اشتباهی کرده و میخواد جبران کنه ولی وقتی بهم گفت ممکنه دیگه برنگرده نگران جی را شدم
پدرجونگکوک:پسرم اون برمیگرده به هیچ وجه نمیتونه زن و بچش و بیخیال بشه
مادرجونگکوک:با پدرت موافقم کی رو دیدی که نخواد بچش و موقعی که بدنیا میاد ببینه و پیش همسرش باشه اون فقط برای مدت کوتاهی رفته ولی بزودی برمیگرده مطمئنم
پدرجونگکوک:اون واقعا عاشق جی راست
جی را کافی بود تا فقط همین یه کلمه رو بشنوه تا بغضش تبدیل به گریه بشه
جی را سریع رفت توی اتاق و شروع به گریه کردن کرد
اون واقعا عاشق تهیونگ بود و هنوزم عاشقانه میپرستیدش ولی میترسید که نکنه تهیونگ دیگه نخوادش ولی الان با این حرف هایی که شنید بیشتر نگران بود که نکنه تهیونگ بلایی به سر خودش بیاره یا دیگه هیچ وقت برنگرده
داشت گریه میکرد که جونگکوک وارد اتاق شد
جونگکوک:کوچولوی من چیشده که داری گریه میکنی
...................
بچه ها حالم خوب نیست شایدنتونم زیاد براتون پارت بزارم
چند روزی از این ماجرا گذشت و دیگه خبری از تهیونگ نبود
روزی وقتی جی را از پله ها پایین میومد لحظه ای توقف کرد و به حرفای جونگکوک گوش میکرد
جونگکوک:اون رفته
مادرجونگکوک:یعنی چی کجا رفته
جونگکوک:رفته خارج از کشور
پدرجونگکوک:چرا
جونگکوک:تهیونگ گفته که میخواد چند وقتی از کره دور باشه تا بتونه دوباره خودشو پیدا کنه اون رفته و نمیدونیم کی برمیگرده قبل رفتنش گفت خیلی پشیمونه و میخواد برای یبارم که شده جی را رو ببینه و ازش معذرت خواهی کنه اون خودشم میدونه کار اشتباهی کرده و میخواد جبران کنه ولی وقتی بهم گفت ممکنه دیگه برنگرده نگران جی را شدم
پدرجونگکوک:پسرم اون برمیگرده به هیچ وجه نمیتونه زن و بچش و بیخیال بشه
مادرجونگکوک:با پدرت موافقم کی رو دیدی که نخواد بچش و موقعی که بدنیا میاد ببینه و پیش همسرش باشه اون فقط برای مدت کوتاهی رفته ولی بزودی برمیگرده مطمئنم
پدرجونگکوک:اون واقعا عاشق جی راست
جی را کافی بود تا فقط همین یه کلمه رو بشنوه تا بغضش تبدیل به گریه بشه
جی را سریع رفت توی اتاق و شروع به گریه کردن کرد
اون واقعا عاشق تهیونگ بود و هنوزم عاشقانه میپرستیدش ولی میترسید که نکنه تهیونگ دیگه نخوادش ولی الان با این حرف هایی که شنید بیشتر نگران بود که نکنه تهیونگ بلایی به سر خودش بیاره یا دیگه هیچ وقت برنگرده
داشت گریه میکرد که جونگکوک وارد اتاق شد
جونگکوک:کوچولوی من چیشده که داری گریه میکنی
...................
بچه ها حالم خوب نیست شایدنتونم زیاد براتون پارت بزارم
- ۵.۷k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط