عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۹۵
ویو دازای
خیالم راحت شده بود و دیگه نگرانی نداشتم
دازای: خب نظرت چیه بریم جاهای دیدنی فوکوئوکا ؟
چویا: خوبه بریم
کمپر رو روشن کردم و به سمت اولین مقصدمون توی فوکوئوکا یعنی پارک اوهورا حرکت کردیم
کمپر رو توی پارکینگ اوهورا پارک کردم. هوا کمی ابری بود ، دست چویا رو گرفتم و با هم وارد پارک شدیم. دریاچهی بزرگ وسط پارک مثل آینه میدرخشید و قایقهای کوچیکی روی آب حرکت میکردن.
چویا با دقت اطراف رو نگاه میکرد، لبخند کوچیکی روی لبش نشست.
چویا: اینجا خیلی قشنگه
دازای: آره
قدم زنون به سمت پل کوچیکی که روی آب بود رفتیم. برای لحظهای نگاهم روی صورت چویا ثابت موند ،نور ملایم آفتاب از پشت ابرها افتاده بود روی موهاش و خیلی جذابتر از همیشه به نظر میرسید.
دازای: میدونی، اگه بخوای، میتونیم یه قایق اجاره کنیم و روی دریاچه بریم.
چویا: خوبه. ولی تو رکاب بزنیا، من حالشو ندارم.
دازای: باشه (با خنده)
به سمت اسکلهی کوچیک پارک رفتیم و یه قایق دو نفره گرفتیم. روی آب بودیم، چویا دستش رو حرکت داخل آب و بعد یهو آب ریخت روم
دازای: چیکار میکنی
چویا: آب بازی (با خنده)
بهش نگاه کردم و بعد آب برداشتم و ریختم روش . چویا تکون خورد و قایق هم تکون خورد و نزدیک بود چویا بیوفته توی آب که دستش رو گرفتم
دازای: بیا آروم بشینیم تا غرق نشدیم(با خنده)
چویا: باشه(باخنده)
پارت ۹۵
ویو دازای
خیالم راحت شده بود و دیگه نگرانی نداشتم
دازای: خب نظرت چیه بریم جاهای دیدنی فوکوئوکا ؟
چویا: خوبه بریم
کمپر رو روشن کردم و به سمت اولین مقصدمون توی فوکوئوکا یعنی پارک اوهورا حرکت کردیم
کمپر رو توی پارکینگ اوهورا پارک کردم. هوا کمی ابری بود ، دست چویا رو گرفتم و با هم وارد پارک شدیم. دریاچهی بزرگ وسط پارک مثل آینه میدرخشید و قایقهای کوچیکی روی آب حرکت میکردن.
چویا با دقت اطراف رو نگاه میکرد، لبخند کوچیکی روی لبش نشست.
چویا: اینجا خیلی قشنگه
دازای: آره
قدم زنون به سمت پل کوچیکی که روی آب بود رفتیم. برای لحظهای نگاهم روی صورت چویا ثابت موند ،نور ملایم آفتاب از پشت ابرها افتاده بود روی موهاش و خیلی جذابتر از همیشه به نظر میرسید.
دازای: میدونی، اگه بخوای، میتونیم یه قایق اجاره کنیم و روی دریاچه بریم.
چویا: خوبه. ولی تو رکاب بزنیا، من حالشو ندارم.
دازای: باشه (با خنده)
به سمت اسکلهی کوچیک پارک رفتیم و یه قایق دو نفره گرفتیم. روی آب بودیم، چویا دستش رو حرکت داخل آب و بعد یهو آب ریخت روم
دازای: چیکار میکنی
چویا: آب بازی (با خنده)
بهش نگاه کردم و بعد آب برداشتم و ریختم روش . چویا تکون خورد و قایق هم تکون خورد و نزدیک بود چویا بیوفته توی آب که دستش رو گرفتم
دازای: بیا آروم بشینیم تا غرق نشدیم(با خنده)
چویا: باشه(باخنده)
- ۱.۹k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط