پارت
پـارت ①⑤
قشنگ پخش زمین شدم و بعدشم صدای خنده ی ویکی و آرتان
ـ هه هه آره بخندین آرتان :آخیش بالاخره جبران این شد که سر و صورتمو اینطوری کردی ویکی اومد کمکم کنه منم که موقعیت و خوب دیدم دستشو
و گرفتم و همراه خودم کشیدمش توی تخم مرغ ها
ویکی:أیـی خدا بگم چیکارت نکنه اه اه تمام تنم تخم مرغی شده آرتان:مثل اینکه همه باید بریم حموم ویکی:خدا میدونه تا کی باید تو نوبت باشیم که بریم حموم تا این و گفت به سرم زد فوری بپرم تو حموم آخه متاسفانه یه حموم بیشتر نبود فوری دویدم سمت حموم و پریدم توش و یه زبون برای
آرتان و ویکی دراوردم و گفتم:حالا منتظر باشین من بیام بیرون 😉
و بعدشـم صـدای جیـغ ویکی و داد آرتـان ....
خب خب اول لباسام و دربیارم بعدشم وان و پرکنم و بخوابم توش لباسامو دراوردم و پریدم تو وان پر از آب و شروع کردم به آهنگ خوندن:
تو شدی دلیل اینکه هی فراموش می کنم دردامو
در گوشت میزنم حرفامو
توی چشمات میبینم فردامو
تو شدی دلیل اینکه دل من از همه دوره
امشبو یادم میمونه
نم نم بارون میزد قدم زدیم به سمت خونه
بگو یهویی از کجا پیدات شد
تو جایی که همه چی دلامون تیک باشه
و.......
"سـوگـنـد"☝
و همینطور که میخوندم خودمم شستم و حوله تنیمو پوشیدم و میخواستم برم بیرون خدارشکر چون بلند و پوشیده بود جلو آرتان زشت نبود در حموم و که باز کردم یهو آرتان و ویکی افتادن جلو پام اینا دم حموم چیکار می کردن؟⁉¿
ـ شما اینجا چیکار می کنید؟ ویکی:مـ یگم تو گوشی همرات بود تو حموم؟
ـ نه بابا خل شدی برا چی گوشی ببرم آرتان:ایـ ن صدای خـود ت بـ ود بود؟
ـ پس شما دوتا فال گوش وایساده بودین ویکی:نـه نه عزیزم فقط شنیدیم داری آهنگ میخونی همین ـ بعدشم فوضولیتون گل کرد ببینید چطوری میخونم درسته؟ آرتان:خب یه جورایی همینطوره
ـ خیلی خب این دفعه میبخشمتون ولی دفعه ی بعد بد باهاتون برخود می کنم ویکی:خب منم برم حموم راستی ترنم بعد که از حموم اومدم باید کل زندگیت و برام تعریف کنی الان یه هفته است هی امروز فردا می کنی
ـ خیلی خب تو حالا برو ویکی: بای بای
آرتان:امان از دست این دختر ـ امان آرتان:مثل اینکه داستان زندگیت جالبه که ویکتوریا انقدر براش خودشو به آتش و زمین میزنه ـ شاید جالب باشه اما در حقیقت جهنمه آرتان:خیلی خوشحالم که بعد از سالها یک ایرانی و میبینم
میدونی همون اولش که دیمت نمیدونم چرا ولی انگار بابام و دیدم اصلا شاید خنده دار باشه ولی بوی بابامو میدی دلم خیلی براش تنگ شده درسته ولمون کرد اما بازم خوبه که یک پدر بالا سر آدم باشه ـ واقعا متاسفم آرتان:ممنون
ـارت ـ ویژه ـ نداریـم.
لایـک ـ و ـ کامنـت ـ فرامـوش ـ نشـه .
مدیـونین اگه میخونیـد خوشتون میاد ولی نه لایک میکنید نه کامنت
قشنگ پخش زمین شدم و بعدشم صدای خنده ی ویکی و آرتان
ـ هه هه آره بخندین آرتان :آخیش بالاخره جبران این شد که سر و صورتمو اینطوری کردی ویکی اومد کمکم کنه منم که موقعیت و خوب دیدم دستشو
و گرفتم و همراه خودم کشیدمش توی تخم مرغ ها
ویکی:أیـی خدا بگم چیکارت نکنه اه اه تمام تنم تخم مرغی شده آرتان:مثل اینکه همه باید بریم حموم ویکی:خدا میدونه تا کی باید تو نوبت باشیم که بریم حموم تا این و گفت به سرم زد فوری بپرم تو حموم آخه متاسفانه یه حموم بیشتر نبود فوری دویدم سمت حموم و پریدم توش و یه زبون برای
آرتان و ویکی دراوردم و گفتم:حالا منتظر باشین من بیام بیرون 😉
و بعدشـم صـدای جیـغ ویکی و داد آرتـان ....
خب خب اول لباسام و دربیارم بعدشم وان و پرکنم و بخوابم توش لباسامو دراوردم و پریدم تو وان پر از آب و شروع کردم به آهنگ خوندن:
تو شدی دلیل اینکه هی فراموش می کنم دردامو
در گوشت میزنم حرفامو
توی چشمات میبینم فردامو
تو شدی دلیل اینکه دل من از همه دوره
امشبو یادم میمونه
نم نم بارون میزد قدم زدیم به سمت خونه
بگو یهویی از کجا پیدات شد
تو جایی که همه چی دلامون تیک باشه
و.......
"سـوگـنـد"☝
و همینطور که میخوندم خودمم شستم و حوله تنیمو پوشیدم و میخواستم برم بیرون خدارشکر چون بلند و پوشیده بود جلو آرتان زشت نبود در حموم و که باز کردم یهو آرتان و ویکی افتادن جلو پام اینا دم حموم چیکار می کردن؟⁉¿
ـ شما اینجا چیکار می کنید؟ ویکی:مـ یگم تو گوشی همرات بود تو حموم؟
ـ نه بابا خل شدی برا چی گوشی ببرم آرتان:ایـ ن صدای خـود ت بـ ود بود؟
ـ پس شما دوتا فال گوش وایساده بودین ویکی:نـه نه عزیزم فقط شنیدیم داری آهنگ میخونی همین ـ بعدشم فوضولیتون گل کرد ببینید چطوری میخونم درسته؟ آرتان:خب یه جورایی همینطوره
ـ خیلی خب این دفعه میبخشمتون ولی دفعه ی بعد بد باهاتون برخود می کنم ویکی:خب منم برم حموم راستی ترنم بعد که از حموم اومدم باید کل زندگیت و برام تعریف کنی الان یه هفته است هی امروز فردا می کنی
ـ خیلی خب تو حالا برو ویکی: بای بای
آرتان:امان از دست این دختر ـ امان آرتان:مثل اینکه داستان زندگیت جالبه که ویکتوریا انقدر براش خودشو به آتش و زمین میزنه ـ شاید جالب باشه اما در حقیقت جهنمه آرتان:خیلی خوشحالم که بعد از سالها یک ایرانی و میبینم
میدونی همون اولش که دیمت نمیدونم چرا ولی انگار بابام و دیدم اصلا شاید خنده دار باشه ولی بوی بابامو میدی دلم خیلی براش تنگ شده درسته ولمون کرد اما بازم خوبه که یک پدر بالا سر آدم باشه ـ واقعا متاسفم آرتان:ممنون
ـارت ـ ویژه ـ نداریـم.
لایـک ـ و ـ کامنـت ـ فرامـوش ـ نشـه .
مدیـونین اگه میخونیـد خوشتون میاد ولی نه لایک میکنید نه کامنت
- ۶.۷k
- ۲۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط