تنفری که به عشق تبدیل شد: آزمون زندگی p1

صبح ساعت 6 بلند شدم کارهای مربوطه رو انجام دادم یونیفرمم رو پوشیدم رفتم بیرون. میخواستم برم که مامانم داد زد بعد یه لقمه کرد تو حلقومم.
تو راه یکی از دوستامو دیدم
ا.ت: یوناااااا(عربده)
یونا:یاخدا کی بود(داد)
ا.ت:اوسکل منم
یونا:سلام....الاغ خر نر
ا.ت:اول سلام دوم من نر نیستم
یونا: اوو یادم نبود وای ببخشید
خلاصه با این اوسکل رفتم مدرسه
فلش بک به پایان کلاس آخر:
من و یونا داشتیم میرفتیم خونه که یونا گفت:
یونا:ا.ت اونجا چه خبره؟
ا.ت:نمیدونم بیخیال(بیحال)
بعد دستمو کشید منو برد تو پارتی یکدفعه چشمم سیاهی رفت فقط دیدم یونا فرار کرد
ویو جونگ کوک:
دیدم یک دختر خیلی خوشگل و گوگولی ولی با چهره ای خشن داره میاد به پارتی من به بادیگاردام گفتم بدزدنشون ولی یکیشون فرار کرد یکی رفت دنبالش اما نتونست بگیرتش، اصله کاری همون دختره بود که گرفتمش. بعد از پارتی بردمش خونم داشتم به چهرش نگا میکردم که باد دوست دخترم ا.ت افتادم و فهمیدم خودشه
(نکته): ا.ت و جونگ کوک یک بار باهم تو رابطه بودن اما بخواطر دعوای باباهاشون از هم جدا شدن و از اون به بعد ا.ت از جونگ کوک نفرت داشت ولی جونگ کوک نه



امیدوارم خوشتون بیاد
شرط 10لایک 10 کامنت 5فالو
دیدگاه ها (۳)

p2

p3

تصور کن جونگ کوک معرفی

سلام خوبید

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۴از زبان ا/ت:تصمیم گرفتم خودمو درگیر این در ها ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط