من از منظومه ی دردم و از دریای طوفانی
من از منظومه ی دردم ، و از دریای طوفانی
طلوع فصل بی تابم ، حلول ماه ویرانی
من از تلفیق دو احساس بی بنیاد می آیم
و یا از متن خاموشان یک پاییز بارانی
طنین نبض بی رنگی به رگ های زمان جاری است
من و دام نگاه شب واین بیمار بحرانی
به راه سربی این جاده ی بن بست مه آلود
هوا آمیزه ای دارد از ابهام و پریشانی
تمام خویش را در وسعت یک خواب می بینم
و یا در انزوای کوچه ای متروک و پنهانی
در این مجموعه ی خاکی ، من وتقدیر دلتنگی
ودر خواب فراموشی ،من وتعبیر پایانی
طلوع فصل بی تابم ، حلول ماه ویرانی
من از تلفیق دو احساس بی بنیاد می آیم
و یا از متن خاموشان یک پاییز بارانی
طنین نبض بی رنگی به رگ های زمان جاری است
من و دام نگاه شب واین بیمار بحرانی
به راه سربی این جاده ی بن بست مه آلود
هوا آمیزه ای دارد از ابهام و پریشانی
تمام خویش را در وسعت یک خواب می بینم
و یا در انزوای کوچه ای متروک و پنهانی
در این مجموعه ی خاکی ، من وتقدیر دلتنگی
ودر خواب فراموشی ،من وتعبیر پایانی
- ۶۷۵
- ۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط