پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت

پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت
نیمه شب خواب دید که بیگناه است
پس او را آزاد کرد
پادشاه گفت حاجتی بخواه
درویش گفت :وقتی خدایی دارم
که نیمه شب تو را بیدار میکند
تا مرا از بند رها کنی!!!

نامردی نیست که از دیگری حاجت بخواهم؟
دیدگاه ها (۱)

آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن; نه دستی از برون ک...

قول می‌دهم در جهان قدرتی وجود ندارد که بتواند عشق را به کینه...

بـــرای بودنــت میـــمانم وبرای دیدنــت میمــیرم باش...

در زندگی ۳ راه برای رسیدن به هدف وجود دارد :۱)اندیشه والاتری...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

p88 ژان و دلربا مخفیانه باز از زندان فرار کردن و میخاستن بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط