مرا جانم صدایم کن

مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا باعشق
از این بن بست تنهایی و غم
با واژه ای زیبا و پر احساس
رهایم کن.....رهایم کن
صدایم کن مرا
من زاده ی احساس و عشق و آتشم
اینجا هوا سرد است
یخبندان بی مهری ست
فقط با یک صدای گرم
با یک واژه ی ساده ولی ازعمق جان
جانم رها می کن از این زندان بی عشقی
مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا جانم
که تا جان در بدن دارم
برای عشق تو
احساس تو
مست و غزل خوانم
مرا "جانم " صدایم کن
که من با عشق پاسخ میدهم:
جانم....
دیدگاه ها (۳)

یک فرصتِ طولانی از چشمِ تو می‌خواهمآن روز تو خواهی گفت: می‌ف...

.دلنشین ! ... ای غمِ دلواپسی ات برجگرممن از آنی که تو پنداشت...

از تمام کوچه ها امشب طلب کارم تو را تب گرفتم از فراقت باز بی...

امشبَم شعرت دوباره شعر نابی دیگرستلحظه ای که زلفها،در پیچ وت...

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

شورِ شیرین لبت مانندِ دریایِ شراب...ساغر جان مرا لبریز کرد ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط