ادامه رمان 👇

پارت 2
پرده هارو کشیدم و اون ها نشستن
خیلی عجیب رفتار میکردن ، به صورتشون ماسک زده بودن ، کلاه گذاشته بودن و خودشون رو پوشونده بودن
خیلی عجیب بودن
بعد مدرسه این قضیه رو به نامجون گفتم
فرداش وقتی اونها اومدن ازشون پرسیدم چرا عجیب رفتار میکنید
اونها نگفتن ولی من هی اسرار کردم
هولم دادن و گفتن نمیخوایم بگیم
یهو نامجون اومد و به اونها گفت چیکار میکنیددد ؟ (با داد)
بعد بند ماسک اونهارو کند و........
چیزی که میمیدیم رو باور نمیکردیم
اونها...............


ادامه دارد..........
دیدگاه ها (۶)

ادامه ی رمان 👇

پارت اخر

برید تو کپشن رمان رو گذاشتم

کپشن رو حتما بخونید 😢

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط